فیک 𝖒𝖞 𝖘𝖜𝖊𝖊𝖙 𝖑𝖔𝖛𝖊🐢 🙇🏻♀️🧶پارت²³
کوک « نگران دور لیندا میچرخیدم و هر چی اسرار میکرد آروم باشم نمیتونستم... خیلی نگران سلامتی لیندا بودم با اینکه من و جیهوپ پالتو های پشمی مون رو تنش کرده بودیم بازم میلرزید... با رسیدن کشیش به طرفش برگشتیم و جیهوپ همه ماجرا رو براش تعریف کرد...
کشیش « نگران نباشید طلسم رو میشه باطل کرد اما ملکه باید تحت مراقبت شدید باشن....( نشست جلوی لیندا و گردنبندی رو گردنش کرد ) ملکه کار خطرناکی کردین این کشور به ملکه شجاع و باهوشی مثل شما نیاز، داره لطفا مراقب سلامت خودتون باشید... این گردنبند به مدت چهار روز اون سر و صدا ها رو خاموش میکنه تا اون موقع طلسم باطل کننده رو حاضر میکنم
لیندا « ممنون
جیهوپ « میتونم ببرمش ؟
کشیش « بله اعلاحضرت
جیهوپ « کوک برای پیگیری کار ها رفت و منم لیندا رو بغل کردم و بردمش اتاق خودم تا دم دستم باشه و یه وقت کار دست خودش نده. ..
لیندا « میترسیدم از اونجا دور بشم و بازم اون صداها بیاد... با اینکه کلی مقاومت کردم اما بازم جیهوپ گوش نکرد و بدتر از اون منو برد اتاق خودش ... هوپی.. آخ... خوبم میشه منو ببری اتاق خودم؟
جیهوپ « فکرشم نکن ... همین الانشم دلم میخواد بکشمت به خاطر این نافرمانیت... تا زمانی که مطمئن نشم حالت خوب شده جایی نمیری...
لیندا « به اندازه کافی سردرد و حالت تهوع و کلی درد دیگه داشتم که توان مخالفت رو ازم بگیره پس ساکت شدم و آروم به کمک جیهوپ روی تختش دراز کشیدم... بوی اونو میداد و حس میکردم دردام کمتر شدن... لحاف مخمل قرمز رنگش که با منگوله های طلایی تزئین شده بود رو روی من انداخت و گونه ام رو بوسید.... با اینکه عصبانیت توی چهره اش موج میزد اما بازم نگرانم بود.... با وجود اون بوی شیرین انبه کنارم خیلی زود خوابم برد و دیگه چیزی حس نکردم
راک « نگاهی به قصر که الان از اینجا خیلی کوچک اما بازم به پرشکوه بود کردم و گفتم « امپراطور قول میدم با قدرت بیشتری برگردم و پاسخ این خفت رو بردم.... به محافظم دستور دادم به جادوگر بگه راجب قدرت لیندا تحقیق کنه و خودم قرار بود توی دنیای انسان ها با گرگینه های تبعیدی یه ارتش آماده کنم... افسار اسبم رو کشیدم و از مرز رد شدم
کوک « بعد از اینکه تمام کارها رو انجام دادیم تصمیم گرفتم برم پیش لیندا.... دو روز بود که لیندا بیهوش بود و همه نگرانش بودن درسته کمتر از سه ماه از ورودش به قصر میگذره اما بازم مردم و مقامات دوستش داشتن و بهش احترام میزاشتن... با اجازه ورود جیهوپ وارد اتاق شدم و طبق معمول دیدم کنار لیندا نشسته و با دستمال مرطوبی عرق روی پیشونیش رو پاک میکنه ... جیهوپ حالش چطوره؟
جیهوپ « هیچ تغییری نکرده... کوک میترسم بلایی سرش بیاد
کوک « مطمئن باش نونا قویتر از این حرفهاست
کشیش « نگران نباشید طلسم رو میشه باطل کرد اما ملکه باید تحت مراقبت شدید باشن....( نشست جلوی لیندا و گردنبندی رو گردنش کرد ) ملکه کار خطرناکی کردین این کشور به ملکه شجاع و باهوشی مثل شما نیاز، داره لطفا مراقب سلامت خودتون باشید... این گردنبند به مدت چهار روز اون سر و صدا ها رو خاموش میکنه تا اون موقع طلسم باطل کننده رو حاضر میکنم
لیندا « ممنون
جیهوپ « میتونم ببرمش ؟
کشیش « بله اعلاحضرت
جیهوپ « کوک برای پیگیری کار ها رفت و منم لیندا رو بغل کردم و بردمش اتاق خودم تا دم دستم باشه و یه وقت کار دست خودش نده. ..
لیندا « میترسیدم از اونجا دور بشم و بازم اون صداها بیاد... با اینکه کلی مقاومت کردم اما بازم جیهوپ گوش نکرد و بدتر از اون منو برد اتاق خودش ... هوپی.. آخ... خوبم میشه منو ببری اتاق خودم؟
جیهوپ « فکرشم نکن ... همین الانشم دلم میخواد بکشمت به خاطر این نافرمانیت... تا زمانی که مطمئن نشم حالت خوب شده جایی نمیری...
لیندا « به اندازه کافی سردرد و حالت تهوع و کلی درد دیگه داشتم که توان مخالفت رو ازم بگیره پس ساکت شدم و آروم به کمک جیهوپ روی تختش دراز کشیدم... بوی اونو میداد و حس میکردم دردام کمتر شدن... لحاف مخمل قرمز رنگش که با منگوله های طلایی تزئین شده بود رو روی من انداخت و گونه ام رو بوسید.... با اینکه عصبانیت توی چهره اش موج میزد اما بازم نگرانم بود.... با وجود اون بوی شیرین انبه کنارم خیلی زود خوابم برد و دیگه چیزی حس نکردم
راک « نگاهی به قصر که الان از اینجا خیلی کوچک اما بازم به پرشکوه بود کردم و گفتم « امپراطور قول میدم با قدرت بیشتری برگردم و پاسخ این خفت رو بردم.... به محافظم دستور دادم به جادوگر بگه راجب قدرت لیندا تحقیق کنه و خودم قرار بود توی دنیای انسان ها با گرگینه های تبعیدی یه ارتش آماده کنم... افسار اسبم رو کشیدم و از مرز رد شدم
کوک « بعد از اینکه تمام کارها رو انجام دادیم تصمیم گرفتم برم پیش لیندا.... دو روز بود که لیندا بیهوش بود و همه نگرانش بودن درسته کمتر از سه ماه از ورودش به قصر میگذره اما بازم مردم و مقامات دوستش داشتن و بهش احترام میزاشتن... با اجازه ورود جیهوپ وارد اتاق شدم و طبق معمول دیدم کنار لیندا نشسته و با دستمال مرطوبی عرق روی پیشونیش رو پاک میکنه ... جیهوپ حالش چطوره؟
جیهوپ « هیچ تغییری نکرده... کوک میترسم بلایی سرش بیاد
کوک « مطمئن باش نونا قویتر از این حرفهاست
۸۸.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.