از اول گذاشتم چون مشکل داشت.
از اول گذاشتم چون مشکل داشت.
'فیک'
مافیای شب🍷
(*پارت۱*)
هیون:بیدار شدم به ساعت نگاه کردم باز یکم دیر کردم بلند شدم صورتمو شستم و صبونمو خوردمو به یون سو( دوستش)،از اینکه همه ی روز هام تکراریه خستم از همه چی خسته شدم
یون سو :هی هیون بهتره سری تر راه بری تا مدیر خودش نیومده دنبالمون
هیون:باشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
معلم:خب کتاباتونو باز کنید
هیون:هی هی یونسو میای امشب بریم بولینگ
یونسو:ولی راهش از خونه هامون تا اونجا خیلی خلوت و تاریکه ولی میام
معلم:هیون و یونسو دفتر
هیون ویو:رفتیم دفتر بعد زنگ خوردو تو راه خونه بودیم
یونسو:هیون بیا بریم سیگار بکشیم
هیون:چیییی؟
یونسو :هیییی پایه باش دیگه بیا بیا بیا
هیون:بببباش
هیون:اونقدم بد نی🚬
یونسو:اره🚬
هیون:من برم میبینمت🚬
یونسو:برو بوس بایی🚬
هیون:سلام مامان
مامان هیون:بو سیگار میاد چیکار کردی
هیون :ممنن کاری نکردم یه اقایی کنارم سیگار میکشید.
شب🔜
یونسو :بریم ؟
هیون:اره بریم
یونسو : من که گفتم از این راه خیلی میترسم هی گوش میدی
هیون:هی اروم باش اوند کین دارن چیکار میکنن چند تا پسرن چرا دارن لشکر کشی میکنن
یونسو:تفنگ دارن بیا بریم
هیون و یونسو:عاااااا
هیون ویو:بیدار شدم تو یه اتاق بودم رو تخت یونسو نبود و دستام و پاهام بسته بود لخت بودم یادم نمیومد کجا رفتم فقط یادمه یکی زد تو سر منو یونسو یکی درو باز کرد.....
پایان پارت۱
اد:بوس🍷
'فیک'
مافیای شب🍷
(*پارت۱*)
هیون:بیدار شدم به ساعت نگاه کردم باز یکم دیر کردم بلند شدم صورتمو شستم و صبونمو خوردمو به یون سو( دوستش)،از اینکه همه ی روز هام تکراریه خستم از همه چی خسته شدم
یون سو :هی هیون بهتره سری تر راه بری تا مدیر خودش نیومده دنبالمون
هیون:باشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
معلم:خب کتاباتونو باز کنید
هیون:هی هی یونسو میای امشب بریم بولینگ
یونسو:ولی راهش از خونه هامون تا اونجا خیلی خلوت و تاریکه ولی میام
معلم:هیون و یونسو دفتر
هیون ویو:رفتیم دفتر بعد زنگ خوردو تو راه خونه بودیم
یونسو:هیون بیا بریم سیگار بکشیم
هیون:چیییی؟
یونسو :هیییی پایه باش دیگه بیا بیا بیا
هیون:بببباش
هیون:اونقدم بد نی🚬
یونسو:اره🚬
هیون:من برم میبینمت🚬
یونسو:برو بوس بایی🚬
هیون:سلام مامان
مامان هیون:بو سیگار میاد چیکار کردی
هیون :ممنن کاری نکردم یه اقایی کنارم سیگار میکشید.
شب🔜
یونسو :بریم ؟
هیون:اره بریم
یونسو : من که گفتم از این راه خیلی میترسم هی گوش میدی
هیون:هی اروم باش اوند کین دارن چیکار میکنن چند تا پسرن چرا دارن لشکر کشی میکنن
یونسو:تفنگ دارن بیا بریم
هیون و یونسو:عاااااا
هیون ویو:بیدار شدم تو یه اتاق بودم رو تخت یونسو نبود و دستام و پاهام بسته بود لخت بودم یادم نمیومد کجا رفتم فقط یادمه یکی زد تو سر منو یونسو یکی درو باز کرد.....
پایان پارت۱
اد:بوس🍷
۳.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.