زندگی مستقل
زندگی مستقل
پارت۹
رفتم باشگاهش همه ی حرکاتی قرار بود باهاش کار کنمو کار کردم اون همش نگاهم میکرد ولی من سعی میکردم نگاهش نکنم و خودمو بی تفاوت نشون بدم که یجا از بس حواسش پرت بودو به من نگاه میکرد داشت میوفتاد زمین ک سعی کردم دستشو بگیرم ولی از بس قوی تر از من بود منو همراه خودش کشوندو من افتادم روش باورم نمیشه خیلی خجالت اوره
چندمین روی هم افتادن و همدیگه رو نگاه کردن نفسای همو حس میکردن و هردو کمی به هم کشیده میشدن و به هم نزدیک میشدن جونگکوک از اینکه داشت به ا.ت نزدیک میشد مصمم بود ولی ا.ت شک داشت ک بلاخره طوری به هم نزدیک شدن ک باهر کلمه لباشون به هم برخورد میکرد هر دو از نگاه کردن به چشمای هم دست کشیدن و به لبای هم خیره شدن ا.ت همونجوری مونده بود که یهو جونگکوک نتونست مقاوت کنه دستشو روی گونه ی ا.ت گذاشت و خودشو سمت ا.ت کشوند ا.ت روز زمین افتاد و جونگکوک روش بود(گایز بدناشون به برخورد نکردن انگاری کنار هم تخت خوابیده بودن فقط سراشون روی هم بود اینجوری)
ویو ا.ت
همینجوری نگاه هم کردین من نمیدونستم چرا دارم جذبش میشم خیلی سعی کردم ازش دور شم ولی نمیشد ک لباشو رو لبام گذاشت و هیس میمکید اول داشتم جلوشو میگرفتم و همکاری نمیکردم ولی اون دستاشو روی صورتم قالب کرده بودو حتی از یه فاصله دریغ نمیکرد هیچ فاصله ای نداشتیم و تا بخودم اومدم دیدم دستام دور گردنش حلقه شدو و پاهام دور کمرشو دارم همکاری میکنم همینجوری ادامه میدادیم ک من نفس کم اوردم سعی کردم از خودم جداش کنم ولی جدا نمیشد با دستام رو شونش میزدم اونم نفساش کم شده بود ولی همچنان ادامه میداد ک یهو دست کشید
هردوشون به نفس نفس زدن افتادن و یکم بعد به خودشون اومدن
_اا من..من معذرت میخواد تو حال خودم نبودم ببخشید بیا..
+ن ن من معذرت میخوام من ادامش دادم ببخشید(دستاش رو دهنش بودو گونه هاش سرخ شده بودن)
_بیا این قضیه رو فراموش کنیم و به ورزشمون..
+اره به ورزشمون برسیم خب کجا بودیمم؟؟
پارت۹
رفتم باشگاهش همه ی حرکاتی قرار بود باهاش کار کنمو کار کردم اون همش نگاهم میکرد ولی من سعی میکردم نگاهش نکنم و خودمو بی تفاوت نشون بدم که یجا از بس حواسش پرت بودو به من نگاه میکرد داشت میوفتاد زمین ک سعی کردم دستشو بگیرم ولی از بس قوی تر از من بود منو همراه خودش کشوندو من افتادم روش باورم نمیشه خیلی خجالت اوره
چندمین روی هم افتادن و همدیگه رو نگاه کردن نفسای همو حس میکردن و هردو کمی به هم کشیده میشدن و به هم نزدیک میشدن جونگکوک از اینکه داشت به ا.ت نزدیک میشد مصمم بود ولی ا.ت شک داشت ک بلاخره طوری به هم نزدیک شدن ک باهر کلمه لباشون به هم برخورد میکرد هر دو از نگاه کردن به چشمای هم دست کشیدن و به لبای هم خیره شدن ا.ت همونجوری مونده بود که یهو جونگکوک نتونست مقاوت کنه دستشو روی گونه ی ا.ت گذاشت و خودشو سمت ا.ت کشوند ا.ت روز زمین افتاد و جونگکوک روش بود(گایز بدناشون به برخورد نکردن انگاری کنار هم تخت خوابیده بودن فقط سراشون روی هم بود اینجوری)
ویو ا.ت
همینجوری نگاه هم کردین من نمیدونستم چرا دارم جذبش میشم خیلی سعی کردم ازش دور شم ولی نمیشد ک لباشو رو لبام گذاشت و هیس میمکید اول داشتم جلوشو میگرفتم و همکاری نمیکردم ولی اون دستاشو روی صورتم قالب کرده بودو حتی از یه فاصله دریغ نمیکرد هیچ فاصله ای نداشتیم و تا بخودم اومدم دیدم دستام دور گردنش حلقه شدو و پاهام دور کمرشو دارم همکاری میکنم همینجوری ادامه میدادیم ک من نفس کم اوردم سعی کردم از خودم جداش کنم ولی جدا نمیشد با دستام رو شونش میزدم اونم نفساش کم شده بود ولی همچنان ادامه میداد ک یهو دست کشید
هردوشون به نفس نفس زدن افتادن و یکم بعد به خودشون اومدن
_اا من..من معذرت میخواد تو حال خودم نبودم ببخشید بیا..
+ن ن من معذرت میخوام من ادامش دادم ببخشید(دستاش رو دهنش بودو گونه هاش سرخ شده بودن)
_بیا این قضیه رو فراموش کنیم و به ورزشمون..
+اره به ورزشمون برسیم خب کجا بودیمم؟؟
۳.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.