سناریو اسلیترین ( و هری)
وقتی ازشون ۵ سال بزرگتر یولی اونا عاشقت شدن و میخوان اعتراف کنن:
درخواستی *
هری: با هرمیون در مورد ت صحبت میکنه و ب این نتیجه می رسن ک بت اعتراف کنه
ی دسته گل و ی ست گردنبند و دستبند ست برات میاره و آخر شب وقتی داشتی ت راهرو قدم میزدی از پشت بغلت میکنه و میگه: میدونم ازم بزرگتری ولی... من واقعا عاشقتم ا/ت
ریگولوس: ت ی نامه همراه ی شاخه گل رز قرمز دم در اتاقت بت اعتراف میکنه
نامه:
سلام ا/ت
چطوری؟ راستش من دوستت دارم و میدونم خواستم احمقانس ولی لطفا ت هم دوستم داشته باش و نزار ت سیاهی وجودم غرق شم
از طرف ریگولوس بلک
متیو: ت پارتی ک از طرف مدرسه بود با دوتا فنجون آب جو میاد کنارت میشینه و یکیشونو بت میده
میگه: راستش .. دوس داشتنت غیر منطقی ترین کاریه ک ممکنه بکنم .. ولی من دیوونه ی این کارام.. پس لطفا این دیوونه رو قبول کن وقتی نوشیدنتونو خوردید می...بو....ست..ت..
تام: ت اولین کسی هستی ک اون عاشقش شده ولی چون ازش بزگترین دلش نمیخواد اعتراف کنه ولی نمیتونه پس وقتی توی تنهائیت داری دفترچه خاطرات قدیمیت رو میخونی میاد پیشت میشینه و دستت رو میگیره و آروم میگه: اگه با جادو خودم رو همسرت کنم.. قبولم میکنی؟
تئو: ب شدت روت حساسه و نمیزاره نزدیک کسی بشی اما وقتی اون روز توی کلاس پسره بعلت کرد فهمید ک باید بت اعتراف کنه با ی حلقه ت جعبه سبز رنگی میاد پیشت و میگه: ازم بزرگتری... مثل براد کوچیکت میبینیم ولی.. من واقعا ازت خوشم میاد و انگشتر رو بت میده
دریکو: وقتی فهمید داری از هاگوارتز میری قلبش شکست و واسه همین خواست زود اعتراف کنه تا دیر تر نشه
ت رو درخت بودی ک دیدی اونده کنارت رو شاخه نشسته
دریکو: م.میگم میشه ازت ی درخواستی کنم؟
ا/ت: البته دریکو.. چیزی شده؟
دریکو: میشه..میشه دوس دخترم شی؟
لورنزو: توی شب وقتی داشتی استراحت میکردی دیدی در اتاقتو زدن وقتی درو باز میکنی میبینی ک اونه
لورنزو: نمیخوام بیام ت ولی لطفا اینو قبول کن و ت دستش ی نامه ب شگل قلبه ت میگیریش و اون میره وقتی میای ت اتاقت و درو میبندی و نامه رو باز میکنی توش نوشته : میشه مال من باشی؟
حمایت گرل؟؟
درخواستی *
هری: با هرمیون در مورد ت صحبت میکنه و ب این نتیجه می رسن ک بت اعتراف کنه
ی دسته گل و ی ست گردنبند و دستبند ست برات میاره و آخر شب وقتی داشتی ت راهرو قدم میزدی از پشت بغلت میکنه و میگه: میدونم ازم بزرگتری ولی... من واقعا عاشقتم ا/ت
ریگولوس: ت ی نامه همراه ی شاخه گل رز قرمز دم در اتاقت بت اعتراف میکنه
نامه:
سلام ا/ت
چطوری؟ راستش من دوستت دارم و میدونم خواستم احمقانس ولی لطفا ت هم دوستم داشته باش و نزار ت سیاهی وجودم غرق شم
از طرف ریگولوس بلک
متیو: ت پارتی ک از طرف مدرسه بود با دوتا فنجون آب جو میاد کنارت میشینه و یکیشونو بت میده
میگه: راستش .. دوس داشتنت غیر منطقی ترین کاریه ک ممکنه بکنم .. ولی من دیوونه ی این کارام.. پس لطفا این دیوونه رو قبول کن وقتی نوشیدنتونو خوردید می...بو....ست..ت..
تام: ت اولین کسی هستی ک اون عاشقش شده ولی چون ازش بزگترین دلش نمیخواد اعتراف کنه ولی نمیتونه پس وقتی توی تنهائیت داری دفترچه خاطرات قدیمیت رو میخونی میاد پیشت میشینه و دستت رو میگیره و آروم میگه: اگه با جادو خودم رو همسرت کنم.. قبولم میکنی؟
تئو: ب شدت روت حساسه و نمیزاره نزدیک کسی بشی اما وقتی اون روز توی کلاس پسره بعلت کرد فهمید ک باید بت اعتراف کنه با ی حلقه ت جعبه سبز رنگی میاد پیشت و میگه: ازم بزرگتری... مثل براد کوچیکت میبینیم ولی.. من واقعا ازت خوشم میاد و انگشتر رو بت میده
دریکو: وقتی فهمید داری از هاگوارتز میری قلبش شکست و واسه همین خواست زود اعتراف کنه تا دیر تر نشه
ت رو درخت بودی ک دیدی اونده کنارت رو شاخه نشسته
دریکو: م.میگم میشه ازت ی درخواستی کنم؟
ا/ت: البته دریکو.. چیزی شده؟
دریکو: میشه..میشه دوس دخترم شی؟
لورنزو: توی شب وقتی داشتی استراحت میکردی دیدی در اتاقتو زدن وقتی درو باز میکنی میبینی ک اونه
لورنزو: نمیخوام بیام ت ولی لطفا اینو قبول کن و ت دستش ی نامه ب شگل قلبه ت میگیریش و اون میره وقتی میای ت اتاقت و درو میبندی و نامه رو باز میکنی توش نوشته : میشه مال من باشی؟
حمایت گرل؟؟
۲۱.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.