عشق تاریک پارت ۲۲
شب شده بود دکتر امد که وضعیتم چک کنه
۱/ت : آقای دکتر فردا میتونم برم
دکتر : میدونی از چند متر ارتفاع افتادی هنوز نمی تونی بری
۱/ت : خو دوروز دیگه میتونم برم
دکتر : خانم ۱/ت هیچی معلوم نیست شما داخل طول روز فقط ۸ ساعت میتونی خودت نفس بکشی بقیشو با دستگاه من نمیتونم بگم برو بعد بلای سرت بیاد اما امروز انگار حالت بهتر بود
۱/ت : اوکی .......بله امروز بهتر بودم
دکتر : خب من باید برم شما هم بخوابید
۱/ت : چشم ......
دکتر رفت .....ته . کوک امدن داخل
کوک : خب دکتر چی می گفتم
۱/ت : ی مشت چرت و پرت .هی تکون نخور به خودت فشار نیار از روی تخت بلند مشو اوووووففففف
کوک : پس حسابی باید استراحت کنی
۱/ت : کوک دوباره شروع نکن اینا همشون دارن الکی میگن من حالم خوبه بیا آاااااا ها می خوای همین وسط برقصم
کوک : به حرف دکتر گوش بده
۱/ت : اوووففف
ته : ۱/ت ..راست میگه اگه می خوای زود تر از اینجا بریم باید به حرف دکتر گوش بدی
۱/ت : هیچکس حق نداره به من دستور بده فقط و فقط برادرم حق این کارو داره فهمیدید آقای کیم
ته : بله فهمیدم
کوک : خب بس کنین شما دوتا هم مثل خروس جنگی شدین
کوک : خب اینجا دوتا تخت هست یکیش مال ۱/ت این یکی هم منو ته
ته : چی من پیش تو بخوابم
۱/ت : دلتم بخواد پیشش بخوابی
کوک : خب هر تور که راحتی من که مشکلی ندارم
ته : شوخی میکنم شما بخوابید من خوابم نمیاد
کوک : تو که از صبح تا الان بیداری بیا بخواب
ته : ن شاید ۱/ت چیزی لازم داشته باشه من بیدار میمونم
۱/ت : ن من چیزی لازم ندارم اگه داشته باشم خودم میتونم بیارم
ته : باشه اما من خوابم نمیاد شما بخوابید
کوک : اما....
ته رفت بیرون
کوک : ۱/ت باهاش بد رفتار نکن میدونم ازش ناراحتی اما اون واقعا این چند روز خیلی نگرانت بود حقش نیست اینطوری باهاش رفتار کنی اون فقط برای مریضیش تورو ول کرد
(کوک از دهنش در رفت )
۱/ت : وایسا وایسا کدوم مرضی ها
کوک : من گفتم مریضی
۱/ت : اره اره همین الان گفتی
کوک : ن من گفتم باهاش خوب باش
۱/ت : میگی یا از خودش بپرسم
کوک : باشه باشه
کوک همه چیز برای ۱/ت تعریف کرد
۱/ت اشک اومد داخل چشماش
۱/ت : یعنی اون بخاطر من اینطوری شد
و منم هر روز بیشتر از دیروز اذیتش میکنم
من خیلی بدم
کوک : ناراحت نباش درست میشه
۱/ت : باید ازش معذرت خواهی کنم برای رفتارم
کوک : خب بهش میگم بیاد اینجا
۱/ت : ن من باید برم پیش اون
کوک : اما تو .....
۱/ت : گفتم من میرم کمکم میگنی
کوک : باشه باشه
کوک کولم کرد
۱/ت : هی مگه جدیدن کور هم شدی اون ویلچر نمی بینی
کوک: می خوام خواهرمو کول کنم مشکلی داری
۱/ت : هی من سنگینم بعدا پشیمون میشی
کوک : خندید ....تو سنگینی تو اندازه برگ درختم وزن نداری
۱/ت : هر هر هر بیمعنی
رسیدیم داخل حیاط ته روی یکی از نیمکت ها نشسته بود
کوک گذاشتم روی نیمکت
۱/ت : آقای دکتر فردا میتونم برم
دکتر : میدونی از چند متر ارتفاع افتادی هنوز نمی تونی بری
۱/ت : خو دوروز دیگه میتونم برم
دکتر : خانم ۱/ت هیچی معلوم نیست شما داخل طول روز فقط ۸ ساعت میتونی خودت نفس بکشی بقیشو با دستگاه من نمیتونم بگم برو بعد بلای سرت بیاد اما امروز انگار حالت بهتر بود
۱/ت : اوکی .......بله امروز بهتر بودم
دکتر : خب من باید برم شما هم بخوابید
۱/ت : چشم ......
دکتر رفت .....ته . کوک امدن داخل
کوک : خب دکتر چی می گفتم
۱/ت : ی مشت چرت و پرت .هی تکون نخور به خودت فشار نیار از روی تخت بلند مشو اوووووففففف
کوک : پس حسابی باید استراحت کنی
۱/ت : کوک دوباره شروع نکن اینا همشون دارن الکی میگن من حالم خوبه بیا آاااااا ها می خوای همین وسط برقصم
کوک : به حرف دکتر گوش بده
۱/ت : اوووففف
ته : ۱/ت ..راست میگه اگه می خوای زود تر از اینجا بریم باید به حرف دکتر گوش بدی
۱/ت : هیچکس حق نداره به من دستور بده فقط و فقط برادرم حق این کارو داره فهمیدید آقای کیم
ته : بله فهمیدم
کوک : خب بس کنین شما دوتا هم مثل خروس جنگی شدین
کوک : خب اینجا دوتا تخت هست یکیش مال ۱/ت این یکی هم منو ته
ته : چی من پیش تو بخوابم
۱/ت : دلتم بخواد پیشش بخوابی
کوک : خب هر تور که راحتی من که مشکلی ندارم
ته : شوخی میکنم شما بخوابید من خوابم نمیاد
کوک : تو که از صبح تا الان بیداری بیا بخواب
ته : ن شاید ۱/ت چیزی لازم داشته باشه من بیدار میمونم
۱/ت : ن من چیزی لازم ندارم اگه داشته باشم خودم میتونم بیارم
ته : باشه اما من خوابم نمیاد شما بخوابید
کوک : اما....
ته رفت بیرون
کوک : ۱/ت باهاش بد رفتار نکن میدونم ازش ناراحتی اما اون واقعا این چند روز خیلی نگرانت بود حقش نیست اینطوری باهاش رفتار کنی اون فقط برای مریضیش تورو ول کرد
(کوک از دهنش در رفت )
۱/ت : وایسا وایسا کدوم مرضی ها
کوک : من گفتم مریضی
۱/ت : اره اره همین الان گفتی
کوک : ن من گفتم باهاش خوب باش
۱/ت : میگی یا از خودش بپرسم
کوک : باشه باشه
کوک همه چیز برای ۱/ت تعریف کرد
۱/ت اشک اومد داخل چشماش
۱/ت : یعنی اون بخاطر من اینطوری شد
و منم هر روز بیشتر از دیروز اذیتش میکنم
من خیلی بدم
کوک : ناراحت نباش درست میشه
۱/ت : باید ازش معذرت خواهی کنم برای رفتارم
کوک : خب بهش میگم بیاد اینجا
۱/ت : ن من باید برم پیش اون
کوک : اما تو .....
۱/ت : گفتم من میرم کمکم میگنی
کوک : باشه باشه
کوک کولم کرد
۱/ت : هی مگه جدیدن کور هم شدی اون ویلچر نمی بینی
کوک: می خوام خواهرمو کول کنم مشکلی داری
۱/ت : هی من سنگینم بعدا پشیمون میشی
کوک : خندید ....تو سنگینی تو اندازه برگ درختم وزن نداری
۱/ت : هر هر هر بیمعنی
رسیدیم داخل حیاط ته روی یکی از نیمکت ها نشسته بود
کوک گذاشتم روی نیمکت
۴۳.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.