part 2
part 2
تهیونگ سر جونگکوک رو رو به سینه خودش چسبود و بوسه ای روی موهاش زد. جونگکوک چشمهاش رو بست و گفت : تهیونگ
- بله؟
- اگه من برم تو چیکار میکنی؟
- خب اینکه تو هیچ جا نمیری اگرم بری، منم باهات میام.
سرش رو از روی سینه تهیونگ برداشت و توی چشمهاش زل زد و گفت : چرا خودتو بخاطر من بدبخت میکنی؟
تهیونگ جلو رفت و گفت : چون من بدون تو نمیتونم زندگی کنم فهمیدی؟
- اما تو میتونی.
- نه نمیتونم چون اگه تو بری من کسیو ندارم که کنارم بخنده یا گریه کنه.
جونگکوک لبخند ملیحی زد و بوسه ای سطحی روی لبای تهیونگ گزاشت و رفت توی اتاق.
تهیونگ لبخندی زد و گوشیش رو برداشت. تا روشنش کرد، گوشیش زنگ خورد؛ جواب داد و با صدای دکتر جونگکوک مواجه شد؛ سلام داد و گفت : چیزی شده؟
- نه فقط جونگکوک رو بیارین باید معاینه بشن.
- حتما... کی بیایم؟
- اگه امروز بیاین که خیلی خوب میشه.
- چشم. فعلا.
- فعلا.
تلفن رو قطع کرد و رفت توی اتاق...
خوشحالم میشم حمایت کنید
اگه خوب بود لطفا نظرتون رو بگید
و اینکه ژانرش کلا غمگینه پس ممکنه اخرش زیاد خوش نباشه
تهیونگ سر جونگکوک رو رو به سینه خودش چسبود و بوسه ای روی موهاش زد. جونگکوک چشمهاش رو بست و گفت : تهیونگ
- بله؟
- اگه من برم تو چیکار میکنی؟
- خب اینکه تو هیچ جا نمیری اگرم بری، منم باهات میام.
سرش رو از روی سینه تهیونگ برداشت و توی چشمهاش زل زد و گفت : چرا خودتو بخاطر من بدبخت میکنی؟
تهیونگ جلو رفت و گفت : چون من بدون تو نمیتونم زندگی کنم فهمیدی؟
- اما تو میتونی.
- نه نمیتونم چون اگه تو بری من کسیو ندارم که کنارم بخنده یا گریه کنه.
جونگکوک لبخند ملیحی زد و بوسه ای سطحی روی لبای تهیونگ گزاشت و رفت توی اتاق.
تهیونگ لبخندی زد و گوشیش رو برداشت. تا روشنش کرد، گوشیش زنگ خورد؛ جواب داد و با صدای دکتر جونگکوک مواجه شد؛ سلام داد و گفت : چیزی شده؟
- نه فقط جونگکوک رو بیارین باید معاینه بشن.
- حتما... کی بیایم؟
- اگه امروز بیاین که خیلی خوب میشه.
- چشم. فعلا.
- فعلا.
تلفن رو قطع کرد و رفت توی اتاق...
خوشحالم میشم حمایت کنید
اگه خوب بود لطفا نظرتون رو بگید
و اینکه ژانرش کلا غمگینه پس ممکنه اخرش زیاد خوش نباشه
۴.۵k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.