ادامه تک پارتی جونکوک.
دکتور: متسفانه مصرفشون زیاد بوده.نتونستیم کاری بکنیم ما ایشون رو از دست دادیم!
اینو ک دکتور گفت یهو حس کردم زیر پاهام خالی شد همچی تو سرم بهم ریخت همه حرفا و خاطرات کوک امد جلو چشمم. خاطره اون روزی ک بهم گفت دوست دارم و چون چشماشو بسته بود افتاده تو رودخونه و بهش خندیدم. خاطره اون اولین روزی و رفتم تو کمپانی و هی بهم نگا میکرد. خاطره اون روزی ک باهم خونهیه یونگی رو تزئین کردیم. خاطره اون روزی ک میخواست ببوسمتم .همش آمد جلو چشمم ک صدای یونگی منو به خودش متوجه کرد.صدای فریاد یونگی و صدای گریه های تهیونگ که بلند داد زد پاشو داداش تو هنوز بچه ای. صدای ناله های جین ک میگفت پاشو هنوز واسه تو زوده مردن!! صدای هوپی ک داد میزد پاشو جونکوکم قول میدم دیگ شیر موز هاتو نخورم.
ا/ ت: یهو سرم گیج رفت و نفهمیدم چی شد فقط آخرین صدایی ک فهمیدم صدای نامجون بود ک داد زد ا/ تتتت .
ا/ ت: بی هوش رو تخت بیمارستان دراز کشیده بودم به سختی چشمامو باز کردم . به دستم سرم وصل بود. سعی کردم بشینم. تهیونگ اون ور تر رو صندلی نشسته بود .چشماش خیس بود اروم اشک هاش رو صورتش میریخت.سرشو انداخته بود پایین .صداش زدم.
تهیونگ .... بگو ک همش خواب بود... بگو ک ....بگو کوک زنده اس! تهیونگ هیچی نگفت فقط بغض ش ترکید بلند شروع کرد به گریه کردن. منم شروع کردم به اشک ریختن ک تهیونگ امد و دستشو رو شونم گذاشت .تهیونگ: ا/ ت آروم باش لطفا خب!
سرم تموم شده بود قرار بود با ماشین هوپی برم خونه. تقریبا شب شده بود. سوار ماشین هوپی شدم اونم حال خوبی نداشت چشماش قرمز شده بود.
جیهوپ تا وقتی ک رسیدم خونه ام هیچی نگفت .رسیدیم به اپارتمانم کمکم کرد و منو تا بالا برد . کمکم کرد تا رو تخت دراز بکشم. جیهوپ رفت. با رفتن هوپی بغض ترکید دوباره شروع کردم گریه کردن اسم کوکی رو صدا میزدم .
یک ماه بعد: بعد مرگ کوک افسردگی گرفته بودم درسته بهش میگفتم رو مخ ولی خیلی دوسش داشتم خیلی زیاد خودشم میدونست دوسش دارم چند سال بود ک ما همو میشناختیم .درصد افسردگیم رفته بود بالا اصلا حال خوبی نداشتم.همش شبا گریه میکردم.
رفتم رو پشت بوم نشستم رو زمین و شروع کردم دیدن عکس های کوک. گریم. گرفته بود .رفتم پیام هامو ک کوک بهم داده بود خوندم آخرین پیامش این بود:
ا/ ت من خیلی دوست دارم چرا منو اذیت میکنی چرا بهم نمیگی دوست دارم میدونم که ته قلبت منو دوست داری لطفا منو درک کن من عاشقتم!
بلند ناله کردم گریه کردم رفتم لبه پشت بود گفتم کوک من میام پیشت نمیتونم بدون تو زندگی کنم لبه پشت بوم ایستادم و خومو به جلو هول دادم و.............
#بی_تی_اس
#عشق
#عاشقانه
#ویسگون
#کیوت
#ویسگون
#ویسگون
#کیوت
#بی_تی_اس
اینو ک دکتور گفت یهو حس کردم زیر پاهام خالی شد همچی تو سرم بهم ریخت همه حرفا و خاطرات کوک امد جلو چشمم. خاطره اون روزی ک بهم گفت دوست دارم و چون چشماشو بسته بود افتاده تو رودخونه و بهش خندیدم. خاطره اون اولین روزی و رفتم تو کمپانی و هی بهم نگا میکرد. خاطره اون روزی ک باهم خونهیه یونگی رو تزئین کردیم. خاطره اون روزی ک میخواست ببوسمتم .همش آمد جلو چشمم ک صدای یونگی منو به خودش متوجه کرد.صدای فریاد یونگی و صدای گریه های تهیونگ که بلند داد زد پاشو داداش تو هنوز بچه ای. صدای ناله های جین ک میگفت پاشو هنوز واسه تو زوده مردن!! صدای هوپی ک داد میزد پاشو جونکوکم قول میدم دیگ شیر موز هاتو نخورم.
ا/ ت: یهو سرم گیج رفت و نفهمیدم چی شد فقط آخرین صدایی ک فهمیدم صدای نامجون بود ک داد زد ا/ تتتت .
ا/ ت: بی هوش رو تخت بیمارستان دراز کشیده بودم به سختی چشمامو باز کردم . به دستم سرم وصل بود. سعی کردم بشینم. تهیونگ اون ور تر رو صندلی نشسته بود .چشماش خیس بود اروم اشک هاش رو صورتش میریخت.سرشو انداخته بود پایین .صداش زدم.
تهیونگ .... بگو ک همش خواب بود... بگو ک ....بگو کوک زنده اس! تهیونگ هیچی نگفت فقط بغض ش ترکید بلند شروع کرد به گریه کردن. منم شروع کردم به اشک ریختن ک تهیونگ امد و دستشو رو شونم گذاشت .تهیونگ: ا/ ت آروم باش لطفا خب!
سرم تموم شده بود قرار بود با ماشین هوپی برم خونه. تقریبا شب شده بود. سوار ماشین هوپی شدم اونم حال خوبی نداشت چشماش قرمز شده بود.
جیهوپ تا وقتی ک رسیدم خونه ام هیچی نگفت .رسیدیم به اپارتمانم کمکم کرد و منو تا بالا برد . کمکم کرد تا رو تخت دراز بکشم. جیهوپ رفت. با رفتن هوپی بغض ترکید دوباره شروع کردم گریه کردن اسم کوکی رو صدا میزدم .
یک ماه بعد: بعد مرگ کوک افسردگی گرفته بودم درسته بهش میگفتم رو مخ ولی خیلی دوسش داشتم خیلی زیاد خودشم میدونست دوسش دارم چند سال بود ک ما همو میشناختیم .درصد افسردگیم رفته بود بالا اصلا حال خوبی نداشتم.همش شبا گریه میکردم.
رفتم رو پشت بوم نشستم رو زمین و شروع کردم دیدن عکس های کوک. گریم. گرفته بود .رفتم پیام هامو ک کوک بهم داده بود خوندم آخرین پیامش این بود:
ا/ ت من خیلی دوست دارم چرا منو اذیت میکنی چرا بهم نمیگی دوست دارم میدونم که ته قلبت منو دوست داری لطفا منو درک کن من عاشقتم!
بلند ناله کردم گریه کردم رفتم لبه پشت بود گفتم کوک من میام پیشت نمیتونم بدون تو زندگی کنم لبه پشت بوم ایستادم و خومو به جلو هول دادم و.............
#بی_تی_اس
#عشق
#عاشقانه
#ویسگون
#کیوت
#ویسگون
#ویسگون
#کیوت
#بی_تی_اس
۲۱.۹k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.