تک پارتی هاکای برایه اولیننن باررر
🥹💜
ویوهاکای:
بلخره بعد چند روز میخام چون خیلی با ا/ت حرف نمیزدم و وقت نداشتم از دلش دربیارم...
پس رفتم خونه تا ببرمش خارج از شهر اونجا برای خودمون یه هتل رو انتخاب کردم تا کل روزو باهاش وقت بگذرونم..
ولی از دمه در صدایه خنده ی ا/ت بایه نفر دیگه میومد.. مشخص بود که اون یارو پسر بود از عصبانیت مطمعن بودم که سرم دارع آتیش میگیره..
رفتم داخل خونه بدون هیچ مقدمه ای...اون پسررو پرت کردم رو زمین بعد تا میخورد میزدم تو دهنش...
ا/ت: هاکای اروم باش..وایسااااااااا
میگفت اروم؟وایسا؟ داشت ازش دفاع میکرد؟ ا/ت منو به یه پسره ی بی سر و پایه هیز فوروخت؟
هاکای: که آروم باشم ارع؟ الان آروم نشونت میدم...
پسره رو غرق خونه رو زمین ولش کردم...
دست ا/ترو گرفتم و بزور باخودم بردمش تو ماشین ۴۰ دیقه بعد رسیدیم انقد عصبی بودم نمیدونستم که چه گوعی دارم میخورم....به همون هتلی که قرار بود باهم بریم بردمش...
تو اتاق:
هاکای: ببینم؟ مگه من چی برات کم گزاشتم که با یه پسره ی هیز اومدی تو خونه اونم با اون یه تیکه پارچه ی تو تنت؟ها؟[منظورش لباس نازکشه 😂😂🪚]
ا/ت: هاکای ..بزار یچیزیو باید بهت بگممم...
هاکای: هوم...بعدن با اون لباس میخاستی چیکار کنی ها؟ تو اتاق باهم تنها میموندید؟
ا/ت خاست حرف بزنه که جلویه دهنشو گرفتم...
هاکای: اشکالی نداره چطوره با دوس پسرت که تمام عشقشو برایه دوس دختره خوشگلش..کلع زندگیش[خوده ا/ت رو میگه] ..گذاشته همین کارو بکنیم نه؟
ا/ت: هاکای نه ...وایسا...
هنتای شد ولی من نمینویسم خودتون تصور کنید با اون مغزایع چرکتون🗿 ...*
فردا صب
ویو ا/ت:
ای سرم..دلممم...وای دلممم...موهامو ..دارع حرکت میکنه؟
-بیدار شدی عزیزم؟ *درگوشش میگه..
ا/ت: اوه هاکای..♡
هاکای: امم چیزه خوبی؟
ا/ت: ارع... دلم درد میکنه....*خودشو میندازه تو بغل هاکای..*
ا/ت/هاکای: یچیزی بگم؟
ا/ت/هاکای: امم اول تو بگو...
ا/ت: اوکی من میگم..
ا/ت:هاکای...اون پسره که دک و پوزشو در اوردی..
هاکای: آهان اون ایکبیریه هیز خب😑متاسفی؟
ا/ت: نه...چییییییی؟ نخیرمممم چی چیو متاسفمم؟ اون داداشم بوددددددددد
هاکای:....یا فرشته ی سمته چپه تایجوووووووو
بدبختتت شدممممممم
ا/ت: ارععععع دیگه بشین تا داداشم راضی به نامزدیمون شه...
هاکای: نههههههههههههه اون نهههههههههههههههههههههههه..من تورو بارداررر کردممممممممم
ا/ت: ای هاکای خاک تو سرتتتتتتت ریدیییی برادرممم ریدددیییییی
هاکای: برادررر؟ من الان بابایه بچتم..داداشت مجبوره اجازه بده دیگه مالکیت کامل رو تو دارم:]
چطوری بیددددد
ویوهاکای:
بلخره بعد چند روز میخام چون خیلی با ا/ت حرف نمیزدم و وقت نداشتم از دلش دربیارم...
پس رفتم خونه تا ببرمش خارج از شهر اونجا برای خودمون یه هتل رو انتخاب کردم تا کل روزو باهاش وقت بگذرونم..
ولی از دمه در صدایه خنده ی ا/ت بایه نفر دیگه میومد.. مشخص بود که اون یارو پسر بود از عصبانیت مطمعن بودم که سرم دارع آتیش میگیره..
رفتم داخل خونه بدون هیچ مقدمه ای...اون پسررو پرت کردم رو زمین بعد تا میخورد میزدم تو دهنش...
ا/ت: هاکای اروم باش..وایسااااااااا
میگفت اروم؟وایسا؟ داشت ازش دفاع میکرد؟ ا/ت منو به یه پسره ی بی سر و پایه هیز فوروخت؟
هاکای: که آروم باشم ارع؟ الان آروم نشونت میدم...
پسره رو غرق خونه رو زمین ولش کردم...
دست ا/ترو گرفتم و بزور باخودم بردمش تو ماشین ۴۰ دیقه بعد رسیدیم انقد عصبی بودم نمیدونستم که چه گوعی دارم میخورم....به همون هتلی که قرار بود باهم بریم بردمش...
تو اتاق:
هاکای: ببینم؟ مگه من چی برات کم گزاشتم که با یه پسره ی هیز اومدی تو خونه اونم با اون یه تیکه پارچه ی تو تنت؟ها؟[منظورش لباس نازکشه 😂😂🪚]
ا/ت: هاکای ..بزار یچیزیو باید بهت بگممم...
هاکای: هوم...بعدن با اون لباس میخاستی چیکار کنی ها؟ تو اتاق باهم تنها میموندید؟
ا/ت خاست حرف بزنه که جلویه دهنشو گرفتم...
هاکای: اشکالی نداره چطوره با دوس پسرت که تمام عشقشو برایه دوس دختره خوشگلش..کلع زندگیش[خوده ا/ت رو میگه] ..گذاشته همین کارو بکنیم نه؟
ا/ت: هاکای نه ...وایسا...
هنتای شد ولی من نمینویسم خودتون تصور کنید با اون مغزایع چرکتون🗿 ...*
فردا صب
ویو ا/ت:
ای سرم..دلممم...وای دلممم...موهامو ..دارع حرکت میکنه؟
-بیدار شدی عزیزم؟ *درگوشش میگه..
ا/ت: اوه هاکای..♡
هاکای: امم چیزه خوبی؟
ا/ت: ارع... دلم درد میکنه....*خودشو میندازه تو بغل هاکای..*
ا/ت/هاکای: یچیزی بگم؟
ا/ت/هاکای: امم اول تو بگو...
ا/ت: اوکی من میگم..
ا/ت:هاکای...اون پسره که دک و پوزشو در اوردی..
هاکای: آهان اون ایکبیریه هیز خب😑متاسفی؟
ا/ت: نه...چییییییی؟ نخیرمممم چی چیو متاسفمم؟ اون داداشم بوددددددددد
هاکای:....یا فرشته ی سمته چپه تایجوووووووو
بدبختتت شدممممممم
ا/ت: ارععععع دیگه بشین تا داداشم راضی به نامزدیمون شه...
هاکای: نههههههههههههه اون نهههههههههههههههههههههههه..من تورو بارداررر کردممممممممم
ا/ت: ای هاکای خاک تو سرتتتتتتت ریدیییی برادرممم ریدددیییییی
هاکای: برادررر؟ من الان بابایه بچتم..داداشت مجبوره اجازه بده دیگه مالکیت کامل رو تو دارم:]
چطوری بیددددد
۴۰.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.