" درگیری با مافیا " پارت ۵
ات ویو :
جئون : چوی ات..نه..جئون ات ما قراره ب زودی باهم ازدواج کنیم * نیشخند *
کمکم بغض مثل یه سنگ گیر کرد وسط گلوم..
هوم.. همیشه سرنوشت اینقد سخت و بی رحم بود
و من همیشه مجبور ب قبول کردنش هستم
ظاهر خونسردمو حفظ کردم و لب زدم : ب چ دلیل؟
جئون : ب وقتش میفهمی * نگاه مرموز *
ات : عروسی چ روزیه؟
جئون : دو روز دیگه..
میدونستم..
تقلا کردن
گریه کردن
زجه زدن
خودخوری کردن
نه گفتن
هیچکدوم..اهمیتی براشون نداره..
و نظر من براشون مهم نیست
اونا..خود شیطان بودن
حتی به من هم رحمی نکردن
چوی یون : برید اتاق باهم صحبت کنید
از جام پاشدم و رفتیم اتاق
جئون : جئون ات..من ازت متنفرم ولی مجبورم..توی عروسک میتونی به خیلیا از جمله خانوادت ثروت و سود بیشتر با اینکارت بدی.
ات : تو..وقتی برات سودی نداره..چرا اینکارو میکنی؟
جئون : یه شیطان رو فقط یه شیطان دیگه میتونه شکست بده.
جئون : و وظیفه من ؛ فعال کردن اون شیطانه * پوزخند مرموز *
بعد از گفتن این حرف..از اتاق رفت و منو با کلی سوال بی جواب تنها گذاشت
ادامه دارد...
.
جئون : چوی ات..نه..جئون ات ما قراره ب زودی باهم ازدواج کنیم * نیشخند *
کمکم بغض مثل یه سنگ گیر کرد وسط گلوم..
هوم.. همیشه سرنوشت اینقد سخت و بی رحم بود
و من همیشه مجبور ب قبول کردنش هستم
ظاهر خونسردمو حفظ کردم و لب زدم : ب چ دلیل؟
جئون : ب وقتش میفهمی * نگاه مرموز *
ات : عروسی چ روزیه؟
جئون : دو روز دیگه..
میدونستم..
تقلا کردن
گریه کردن
زجه زدن
خودخوری کردن
نه گفتن
هیچکدوم..اهمیتی براشون نداره..
و نظر من براشون مهم نیست
اونا..خود شیطان بودن
حتی به من هم رحمی نکردن
چوی یون : برید اتاق باهم صحبت کنید
از جام پاشدم و رفتیم اتاق
جئون : جئون ات..من ازت متنفرم ولی مجبورم..توی عروسک میتونی به خیلیا از جمله خانوادت ثروت و سود بیشتر با اینکارت بدی.
ات : تو..وقتی برات سودی نداره..چرا اینکارو میکنی؟
جئون : یه شیطان رو فقط یه شیطان دیگه میتونه شکست بده.
جئون : و وظیفه من ؛ فعال کردن اون شیطانه * پوزخند مرموز *
بعد از گفتن این حرف..از اتاق رفت و منو با کلی سوال بی جواب تنها گذاشت
ادامه دارد...
.
۱۰.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.