(پارت ۳ ) ددی من
زبان یونگی
با چیزی که دیدم خون تو چشمام جمع شد
عکس ا/ت تو بغل یک پسره داشتن همو میبوسیدن ( از لپ )
سریع از شرکت اومدم بیرون با سرعتی که راه نیم ساعته تو پنج دقیقه تموم شد
محکم در زدم
زبان ا/ت
داشتم فیلم میدیم که یهو در خیلی وحشتناک زده شد
سریع رفتم درو باز کنم
+سلام عش.....
با ضربه ای که تو گوشم موند حرفم نصفه موند
بغضم گرفت بهش نگاه کردم
+ یونگی... چرا..( با بغض)
-خفههه شووو هرزه گمشو از خونه من بیرونننننننننننننن ( با داد )
+ فقط بگو چیکار کردم .. ترو... تروخدا ...( با گریه )
عکسارو بهم نشون داد
یونگی بزار توضیح بدم تروخدا گوش کن
- خفهههه شو گمشو بیرون
+ولی داری اشتباه میکنی من به تو خیانت نمیکنم 😭
- میگم گمشو بیرون اشغاللل
دیگه چیزی نگفتم و از خونه رفتم بیرون داشت بارون میومد منم لباسام خیلی.کم بود
داشت تو خیابون راه میرفتم خیلی ترسیدم کوچه خیلی تاریک بود که یک دفعه......
با چیزی که دیدم خون تو چشمام جمع شد
عکس ا/ت تو بغل یک پسره داشتن همو میبوسیدن ( از لپ )
سریع از شرکت اومدم بیرون با سرعتی که راه نیم ساعته تو پنج دقیقه تموم شد
محکم در زدم
زبان ا/ت
داشتم فیلم میدیم که یهو در خیلی وحشتناک زده شد
سریع رفتم درو باز کنم
+سلام عش.....
با ضربه ای که تو گوشم موند حرفم نصفه موند
بغضم گرفت بهش نگاه کردم
+ یونگی... چرا..( با بغض)
-خفههه شووو هرزه گمشو از خونه من بیرونننننننننننننن ( با داد )
+ فقط بگو چیکار کردم .. ترو... تروخدا ...( با گریه )
عکسارو بهم نشون داد
یونگی بزار توضیح بدم تروخدا گوش کن
- خفهههه شو گمشو بیرون
+ولی داری اشتباه میکنی من به تو خیانت نمیکنم 😭
- میگم گمشو بیرون اشغاللل
دیگه چیزی نگفتم و از خونه رفتم بیرون داشت بارون میومد منم لباسام خیلی.کم بود
داشت تو خیابون راه میرفتم خیلی ترسیدم کوچه خیلی تاریک بود که یک دفعه......
۱۰۶
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.