زنه بابای یه پسر همسن خودم شدم(4)part
کهههه
چیزی نشد کرم داشتم
کاتلین ویو
رفتم بالا لباسامو عوض کردم و اومدم پایین به ساعت نگاه کردم ساعت ۶ بود و این برام ترسناک بود که تا ۵ ساعت دیگه باکره نیستم یکم غذا خوردم
برگشتم بالا تا اون پیرمرد کار دستم نداده یکم توی گوشیم گشتم ولی افکارم بم اجازه نمیداد بیخیال باشم
صدای در زدن توجهمو جلب کرد
_بفرمایید
^سلام دخترم آقا گفتن میخوان امشب مثل ستاره براش بدرخشید
معلوم بود از زدن این حرف خجالت کشیده
اشک تو چشمام جمع شد
با بغض گفتم
_بهشون بگید امرشون اطاعت میشه
^و گفتن اگه انجام ندید کاری میکنن که آرزوی برگشتن به عقب رو بکنید
بعد از بسته شدن در روی زمین نشستم و بی صدا گریه کردم بغض تو گلوم پر شده بود و باعث شده بود درد بگیره
رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون چیزی نمونده بود
تا دخترونگیمو از دست بدم
یه آرایش سنگین کردم
یدونه از اون لباسای لعنتی رو که خریده بود پوشیدم و رویی اون رو پوشیدم
(لباسش درواقع اباس زیره که روش از این رویی های ساتن آستین بلند که مثل حوله تنی میمونه بند داره و تا زانوعه)
موهامو باز گذاشتم
آجوما گفته بود ده و نیم برم اتاق آقای پارک
ساعت رو نگاه کردم ده و نیم بود
لبخند غمگینی زدم خدافظ دنیای دخترونه ی من
به سمت اتاقش حرکت کردم
در زدم
=بیا تو
_س..سلام
=اوه عزیزم تویی
واو ملکه من چه خوشگل شده
لبخند زورکی زدم
که منو چسبوند به دیوار
قلبم از ترس داشت از جاش در میومد
ل.بشو گذاشت روی ل.بام شروع کرد به بوسیدنم که وسط بوسش سرم رو برگردوندم
=چیکار میکنی؟
هیچی نگفتم که دوباره سرمو برگردوند و شروع کرد به بوسیدنم از اینکا همراهی نمیکردم معلوم بود عصبیه ولی با اولین قطره اشکم ازم جدا شد
=چیشده عزیزم چرا گریه میکنی
_م...من نمیخوام این کارو انجام بدم
خ..خواهش میکنم دختر بودنم رو ازم نگیرید لطفا که اشکام اوج گرفت
=هی آروم باش خیل خب باشه فقط گریه نکن نمیتونم گریه هاتو تحمل کنم نمیخوام اشکاتو ببینم من دوست دارم حق ندارم عاشقت باشم و ببوسمت؟
_من توی این بوسه همراهیتون میکنم اما یه شرط داره
=چه شرطی
_بدون اینکه خودم بخوام لمسم نکنید منم هروقت که شما بخواین توی هر بوسه ای همراهیتون میکنم قول میدم
با خوشحالی گفت
=البته عزیزم حتما
منم اشکامو پاک کردم و تشکر کردم
=میتونیم الان....
_البته
و دوباره منو بوسید منم سعی کردم عمیقا همراهی کنم با اینکه توی دلم غوغا بود
......
شرطام برای پارت بعد ۳۰ لایک
گودباییییی
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
چیزی نشد کرم داشتم
کاتلین ویو
رفتم بالا لباسامو عوض کردم و اومدم پایین به ساعت نگاه کردم ساعت ۶ بود و این برام ترسناک بود که تا ۵ ساعت دیگه باکره نیستم یکم غذا خوردم
برگشتم بالا تا اون پیرمرد کار دستم نداده یکم توی گوشیم گشتم ولی افکارم بم اجازه نمیداد بیخیال باشم
صدای در زدن توجهمو جلب کرد
_بفرمایید
^سلام دخترم آقا گفتن میخوان امشب مثل ستاره براش بدرخشید
معلوم بود از زدن این حرف خجالت کشیده
اشک تو چشمام جمع شد
با بغض گفتم
_بهشون بگید امرشون اطاعت میشه
^و گفتن اگه انجام ندید کاری میکنن که آرزوی برگشتن به عقب رو بکنید
بعد از بسته شدن در روی زمین نشستم و بی صدا گریه کردم بغض تو گلوم پر شده بود و باعث شده بود درد بگیره
رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون چیزی نمونده بود
تا دخترونگیمو از دست بدم
یه آرایش سنگین کردم
یدونه از اون لباسای لعنتی رو که خریده بود پوشیدم و رویی اون رو پوشیدم
(لباسش درواقع اباس زیره که روش از این رویی های ساتن آستین بلند که مثل حوله تنی میمونه بند داره و تا زانوعه)
موهامو باز گذاشتم
آجوما گفته بود ده و نیم برم اتاق آقای پارک
ساعت رو نگاه کردم ده و نیم بود
لبخند غمگینی زدم خدافظ دنیای دخترونه ی من
به سمت اتاقش حرکت کردم
در زدم
=بیا تو
_س..سلام
=اوه عزیزم تویی
واو ملکه من چه خوشگل شده
لبخند زورکی زدم
که منو چسبوند به دیوار
قلبم از ترس داشت از جاش در میومد
ل.بشو گذاشت روی ل.بام شروع کرد به بوسیدنم که وسط بوسش سرم رو برگردوندم
=چیکار میکنی؟
هیچی نگفتم که دوباره سرمو برگردوند و شروع کرد به بوسیدنم از اینکا همراهی نمیکردم معلوم بود عصبیه ولی با اولین قطره اشکم ازم جدا شد
=چیشده عزیزم چرا گریه میکنی
_م...من نمیخوام این کارو انجام بدم
خ..خواهش میکنم دختر بودنم رو ازم نگیرید لطفا که اشکام اوج گرفت
=هی آروم باش خیل خب باشه فقط گریه نکن نمیتونم گریه هاتو تحمل کنم نمیخوام اشکاتو ببینم من دوست دارم حق ندارم عاشقت باشم و ببوسمت؟
_من توی این بوسه همراهیتون میکنم اما یه شرط داره
=چه شرطی
_بدون اینکه خودم بخوام لمسم نکنید منم هروقت که شما بخواین توی هر بوسه ای همراهیتون میکنم قول میدم
با خوشحالی گفت
=البته عزیزم حتما
منم اشکامو پاک کردم و تشکر کردم
=میتونیم الان....
_البته
و دوباره منو بوسید منم سعی کردم عمیقا همراهی کنم با اینکه توی دلم غوغا بود
......
شرطام برای پارت بعد ۳۰ لایک
گودباییییی
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
۴۹.۵k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.