فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁴⁴
جیمین ؛ کنارم دراز کشید و چشماشو بست ، بعد از اینکه حالم بهتر شد بهش نزدیک شدم دستمو دورش حلقه کردم
جیمین : دایانا
دایانا : هوم..
جیمین : خوبی ؟
دایانا : اوم
جیمین : درد داری ؟
دایانا : یکم ، تو خوبی؟
جیمین : اره خوبم فقط یکم پام درد میکنه
جیمین ؛ به سختی از جام بلند شدم نمیدونستم چرا ولی اولین بار بعد از رابطه اینقدر حالم بد میشه شاید زیاده روی کردم ، پتو رو کشیدم روی دایانا دستمو گذاشتم روی سرش : یکم استراحت کن من میرم دوش بگیرم
دایانا : باشه
جیمین ؛ رفتم توی حموم دوش ابو باز کردم وقتی اب روی بدنم می ریخت حس میکردم بدنم ازاد شده بعد از ۱۰ دقیقه اومدم بیرون حالم بهتر شده بود بدنم خیلی سبک شده بود رفتم پیشش خوابش برده بود دلم نیومد بیدارش کنم میدونستم چون اولین بارشه و درد داره واسه همینم اروم جا به جاش کردم رفتم کنارش خوابیدم از پشت محکم بغلش کردم اروم سرشو بوسیدم
دایانا ؛ جیمین رفت دوش بگیره منم همونطور روی تخت بودم باورم نمیشد دردش از تیر خوردن بدتر بود لنتی اینقدر درد داشتم که نگو چشمامو بستم تا شاید خوابم ببره ، با حس برخورد نفسایی که باعث داغ شدن گردنم شده بود از خواب بیدار شده بودم تو بغلش بودم اروم حلقه دستاشو باز کردم برگشتم طرفش فاصله کمی باهاش داشتم با دیدنش لبخندی زدم که یهو چشماشو باز کرد
جیمین : حالت چطوره ؟
دایانا : خوبم ، تو خوبی ؟
جیمین : از این بهتر نمیشم ، تو صبح به این قشنگی کنار تو از خواب بیدار شدم دیگه چی میخوام
دایانا : درسته ، خب نظرت چیه تا من میرم یه دوش میگیرم توام اماده شی بریم صبحونه بخوریم
جیمین : امروز کسی خونه نیست همشون رفتن بیرون ، کوک و ته و جیهوپ و جیهون که رفتن بگردن مادر و پدرمم رفتن پیش یکی از دوستاشون فقط منو توییم
دایانا : واقعا ؟ خب پس چیکار کنیم ؟
جیمین : تا تو میری دوش میگیری منم صبحانه رو اماده میکنم باهم توی باغ صبحونه میخوریم
دایانا : باشه
دایانا ؛ لباسامو برداشتمو رفتم دوش بگیرم بعد ۲۰ دقیقه اومدم بیرون یه هودی مشکی با یه شلوار لی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جیمین توی باغ سر میز صبحانه نشسته رفتم پیشش نشستم هوا واقعا خیلی خوب بود
جیمین : خب شروع کنیم ؟
دایانا : اره
جیمین ؛ هر دو مون شروع کردیم به صبحانه خوردن ، واقعا خوشحال بودم که بلاخره یه زندگی عادی رو کنارش شروع کردم ، میدونستم اون تنها کسیه که میتونه تو بدترین و بهترین شرایط کنارم باشه ، با صدای زنگ خوردن گوشی دایانا از توی فکر اومد بیرون
دایانا ؛ داشتیم صبحانه میخوردیم که یهو گوشیم زنگ خورد
جیمین : کیه ؟
دایانا : نمیدونم شمارش ناشناسه
دایانا : الو ، بفرمایید
ناشناس : سلام دایانا حالت چطوره؟
دایانا : ببخشید شما ؟
ناشناس : یه اشنای قدیمی
دایانا ؛ گوشی رو گذاشتم روی بلند گو تا جیمین بتونه بشنوه
دایانا : کی هستی ؟
ناشناس : اینا رو بیخیال ، راستی نامزدیتو تبریک میگم
دایانا : خودتو معرفی میکنی یا نه ؟
ناشناس : میگم جیهوپ چقدر خوشتیپ شده از اخرین باری که دیدمش خیلی میگذره
جیمین : هاناااا ( زیرلب گفت اروم )
دایانا : گوش کن هانا میدونم خودتی عوضی اگه دستت به جیهوپ بخوره خودم تیکه تیکت میکنم میفهمی
ناشناس : اخییی خیلی دوسش داری مگه نه ؟ اونم دوست داره داره برات هدیه میخره چه ساعت قشنگی برات خریده ، حیف که نمیتونه خودش اونو بهت بده
دایانا : گوش کن اگه یه تار مو ازش کم یشه خودم میکشمت هانا زنده نمیزارمت اگه بهش دست بزنی فهمیدی عوضی
هانا : دیگه دیره باید بری بیمارستان ممکنه این اخرین فرصت دیدنش باشه
دایانا ؛ اینو گفت و بعد از پشت گوشی صدای شلیک شنیدم و بعد گوشی قطع شد ، داشتم دیونه میشدم اگه اتفاقی برای جیهوپ میوفتاد چی چشمام پر اشک شد و فقط جیمینو صدا میکردم
دایانا : جیمین ، جیمین ، زود باش زنگ بزن بهشون زود باش
امشب خل شدم 🤣🤣
جیمین : دایانا
دایانا : هوم..
جیمین : خوبی ؟
دایانا : اوم
جیمین : درد داری ؟
دایانا : یکم ، تو خوبی؟
جیمین : اره خوبم فقط یکم پام درد میکنه
جیمین ؛ به سختی از جام بلند شدم نمیدونستم چرا ولی اولین بار بعد از رابطه اینقدر حالم بد میشه شاید زیاده روی کردم ، پتو رو کشیدم روی دایانا دستمو گذاشتم روی سرش : یکم استراحت کن من میرم دوش بگیرم
دایانا : باشه
جیمین ؛ رفتم توی حموم دوش ابو باز کردم وقتی اب روی بدنم می ریخت حس میکردم بدنم ازاد شده بعد از ۱۰ دقیقه اومدم بیرون حالم بهتر شده بود بدنم خیلی سبک شده بود رفتم پیشش خوابش برده بود دلم نیومد بیدارش کنم میدونستم چون اولین بارشه و درد داره واسه همینم اروم جا به جاش کردم رفتم کنارش خوابیدم از پشت محکم بغلش کردم اروم سرشو بوسیدم
دایانا ؛ جیمین رفت دوش بگیره منم همونطور روی تخت بودم باورم نمیشد دردش از تیر خوردن بدتر بود لنتی اینقدر درد داشتم که نگو چشمامو بستم تا شاید خوابم ببره ، با حس برخورد نفسایی که باعث داغ شدن گردنم شده بود از خواب بیدار شده بودم تو بغلش بودم اروم حلقه دستاشو باز کردم برگشتم طرفش فاصله کمی باهاش داشتم با دیدنش لبخندی زدم که یهو چشماشو باز کرد
جیمین : حالت چطوره ؟
دایانا : خوبم ، تو خوبی ؟
جیمین : از این بهتر نمیشم ، تو صبح به این قشنگی کنار تو از خواب بیدار شدم دیگه چی میخوام
دایانا : درسته ، خب نظرت چیه تا من میرم یه دوش میگیرم توام اماده شی بریم صبحونه بخوریم
جیمین : امروز کسی خونه نیست همشون رفتن بیرون ، کوک و ته و جیهوپ و جیهون که رفتن بگردن مادر و پدرمم رفتن پیش یکی از دوستاشون فقط منو توییم
دایانا : واقعا ؟ خب پس چیکار کنیم ؟
جیمین : تا تو میری دوش میگیری منم صبحانه رو اماده میکنم باهم توی باغ صبحونه میخوریم
دایانا : باشه
دایانا ؛ لباسامو برداشتمو رفتم دوش بگیرم بعد ۲۰ دقیقه اومدم بیرون یه هودی مشکی با یه شلوار لی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جیمین توی باغ سر میز صبحانه نشسته رفتم پیشش نشستم هوا واقعا خیلی خوب بود
جیمین : خب شروع کنیم ؟
دایانا : اره
جیمین ؛ هر دو مون شروع کردیم به صبحانه خوردن ، واقعا خوشحال بودم که بلاخره یه زندگی عادی رو کنارش شروع کردم ، میدونستم اون تنها کسیه که میتونه تو بدترین و بهترین شرایط کنارم باشه ، با صدای زنگ خوردن گوشی دایانا از توی فکر اومد بیرون
دایانا ؛ داشتیم صبحانه میخوردیم که یهو گوشیم زنگ خورد
جیمین : کیه ؟
دایانا : نمیدونم شمارش ناشناسه
دایانا : الو ، بفرمایید
ناشناس : سلام دایانا حالت چطوره؟
دایانا : ببخشید شما ؟
ناشناس : یه اشنای قدیمی
دایانا ؛ گوشی رو گذاشتم روی بلند گو تا جیمین بتونه بشنوه
دایانا : کی هستی ؟
ناشناس : اینا رو بیخیال ، راستی نامزدیتو تبریک میگم
دایانا : خودتو معرفی میکنی یا نه ؟
ناشناس : میگم جیهوپ چقدر خوشتیپ شده از اخرین باری که دیدمش خیلی میگذره
جیمین : هاناااا ( زیرلب گفت اروم )
دایانا : گوش کن هانا میدونم خودتی عوضی اگه دستت به جیهوپ بخوره خودم تیکه تیکت میکنم میفهمی
ناشناس : اخییی خیلی دوسش داری مگه نه ؟ اونم دوست داره داره برات هدیه میخره چه ساعت قشنگی برات خریده ، حیف که نمیتونه خودش اونو بهت بده
دایانا : گوش کن اگه یه تار مو ازش کم یشه خودم میکشمت هانا زنده نمیزارمت اگه بهش دست بزنی فهمیدی عوضی
هانا : دیگه دیره باید بری بیمارستان ممکنه این اخرین فرصت دیدنش باشه
دایانا ؛ اینو گفت و بعد از پشت گوشی صدای شلیک شنیدم و بعد گوشی قطع شد ، داشتم دیونه میشدم اگه اتفاقی برای جیهوپ میوفتاد چی چشمام پر اشک شد و فقط جیمینو صدا میکردم
دایانا : جیمین ، جیمین ، زود باش زنگ بزن بهشون زود باش
امشب خل شدم 🤣🤣
۷۷.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.