Miss kim nia is a serial killer !
Miss kim nia is a serial killer !
میس کیم نیا قاتل سریالی!
P8
۳ ماه بعد
مدرسه ها هم تموم شده بود و رفته بودیم توی تعطیلات
توی این ۳ ماه عشق کوک نسبت به یونا بیشتر بیشتر شده بود جوری که همو عاشقانه می پرسیدین اما این وسط یچیزی درست نبود اونم نیا بود که هر لحظه قلبش پودر میشد اونم با هر حرکتی که از کوک در می اومد
نیا ویو
همونطور که از پشت شیشه عمارت جیمین داشتم یونا و کوک رو نگاه میکردم دستی روی شونه هام احساس کردم
ووک:نیا
نیا:هوم
ووک:کی تموم میکنی
به طرفش برگشتم و روبهش گفتم
نیا:تا تهش هستی
ووک:بخاطر تو تا اخر وایمیسم
نیا:امشب توی این عمارت سه نفر غیب میشن چطوره
ووک:سه نفر؟عالیه
نیا:اوکی فعلا بیا بریم کع حالم از این عشق بازیهاشون بهم میخوره
ووک:اوکی
بعد باهم رفتیم پیش بقیه
شب ساعت [۳:۰۰]
همون طور که ووک داشت رانندگی میکرد یونا هم روی پاهام خواب بود که بخاطر دارو هایی بود که به خوردش داده بودم البته فقط یونا نه به جز منو ووک همه توی خواب عمیقی فرو رفته بودن اما نه توی ماشین توی عمارت
نیا:زود باش
ووک:چیکار کنم خو
نیا:اوففف
نیم ساعت بعد
نیا:بندازش داخل یدونه از این چاله ها
ووک:زنده زنده
به طرفش رفتم و گفتم
نیا:میدونی یونا بیهوشه احساس نمیکنه اما کاری که اون کرد کاری که منو که یروزی همه منو میشناختن از چشم بقیه افتادم بدتر از هرچی بود
ووک:اوکی تو برو من خاکش میکنم
نیا:میدونی که نمیرم جلو چشام میکنی
ووکی:از دست تو
.
.
ووک:تموم شد.
نیا:بیا بریم
رفتیم داخل ماشین نشستیم که ووک به طرف من برگشت و گفت
ووک:نیا با این کارات میخوایچیکار کنی امروز این کارو کردی اما بعدا تاوان پس میدی
نیا:شاید میخوام اسمم توی تاریخ ثبت بشه
ووک:یعنی میخوای ادامه داشته باشه
نیا:اهوم
ووک:نیا تو با این کارات شخصیت بده ی داستانت میشه و توی تاریخ..
نیا:ووک خودتم میدونی اگه توی داستان شخصیت بدی وجود نداشته باشه اون داستان هیچ موقع به فروش نمیره
ووک:اوکی
میس کیم نیا قاتل سریالی!
P8
۳ ماه بعد
مدرسه ها هم تموم شده بود و رفته بودیم توی تعطیلات
توی این ۳ ماه عشق کوک نسبت به یونا بیشتر بیشتر شده بود جوری که همو عاشقانه می پرسیدین اما این وسط یچیزی درست نبود اونم نیا بود که هر لحظه قلبش پودر میشد اونم با هر حرکتی که از کوک در می اومد
نیا ویو
همونطور که از پشت شیشه عمارت جیمین داشتم یونا و کوک رو نگاه میکردم دستی روی شونه هام احساس کردم
ووک:نیا
نیا:هوم
ووک:کی تموم میکنی
به طرفش برگشتم و روبهش گفتم
نیا:تا تهش هستی
ووک:بخاطر تو تا اخر وایمیسم
نیا:امشب توی این عمارت سه نفر غیب میشن چطوره
ووک:سه نفر؟عالیه
نیا:اوکی فعلا بیا بریم کع حالم از این عشق بازیهاشون بهم میخوره
ووک:اوکی
بعد باهم رفتیم پیش بقیه
شب ساعت [۳:۰۰]
همون طور که ووک داشت رانندگی میکرد یونا هم روی پاهام خواب بود که بخاطر دارو هایی بود که به خوردش داده بودم البته فقط یونا نه به جز منو ووک همه توی خواب عمیقی فرو رفته بودن اما نه توی ماشین توی عمارت
نیا:زود باش
ووک:چیکار کنم خو
نیا:اوففف
نیم ساعت بعد
نیا:بندازش داخل یدونه از این چاله ها
ووک:زنده زنده
به طرفش رفتم و گفتم
نیا:میدونی یونا بیهوشه احساس نمیکنه اما کاری که اون کرد کاری که منو که یروزی همه منو میشناختن از چشم بقیه افتادم بدتر از هرچی بود
ووک:اوکی تو برو من خاکش میکنم
نیا:میدونی که نمیرم جلو چشام میکنی
ووکی:از دست تو
.
.
ووک:تموم شد.
نیا:بیا بریم
رفتیم داخل ماشین نشستیم که ووک به طرف من برگشت و گفت
ووک:نیا با این کارات میخوایچیکار کنی امروز این کارو کردی اما بعدا تاوان پس میدی
نیا:شاید میخوام اسمم توی تاریخ ثبت بشه
ووک:یعنی میخوای ادامه داشته باشه
نیا:اهوم
ووک:نیا تو با این کارات شخصیت بده ی داستانت میشه و توی تاریخ..
نیا:ووک خودتم میدونی اگه توی داستان شخصیت بدی وجود نداشته باشه اون داستان هیچ موقع به فروش نمیره
ووک:اوکی
۱۵.۱k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.