فیک عشق کودکی
پارت ۱۶
*صبح ساعت ۱۰*
ا/ت: کوک از ساعت ۷ صبح رفته و الان نیم ساعته که جونگ یول بیدار شده و دارم بهش فرنی میدم ( از خدمات هتل خواستم) خودمم یکم میش خوردم* مامان جان بیا اینجا ( رفته جلوی در منتظره کوکه)
جونگ یول: با..با
ا/ت: یکم دیگه میاد باشه؟... اینو بخور!..آفرینن پسر خوشگلممم بخور و بزرگ شوو
جونگ یول: خنده*
ا/ت: فدات بشمم..بشمی..بشه ( محکم بغلش کردم و بوسش کردم و قلقکش کردم) اوففففف خودااا بخورمششش
جونگ یول: قهقه زدن*
ا/ت: جونمممم
کوک: سلاممم من اومدمم
جونگ یول؛ بابا!
ا/ت: بابا..خیانت کار عوضی ( کیوت) منو به بابات میفروشی؟
جونگ یول: خنده*
*صبح ساعت ۱۰*
ا/ت: کوک از ساعت ۷ صبح رفته و الان نیم ساعته که جونگ یول بیدار شده و دارم بهش فرنی میدم ( از خدمات هتل خواستم) خودمم یکم میش خوردم* مامان جان بیا اینجا ( رفته جلوی در منتظره کوکه)
جونگ یول: با..با
ا/ت: یکم دیگه میاد باشه؟... اینو بخور!..آفرینن پسر خوشگلممم بخور و بزرگ شوو
جونگ یول: خنده*
ا/ت: فدات بشمم..بشمی..بشه ( محکم بغلش کردم و بوسش کردم و قلقکش کردم) اوففففف خودااا بخورمششش
جونگ یول: قهقه زدن*
ا/ت: جونمممم
کوک: سلاممم من اومدمم
جونگ یول؛ بابا!
ا/ت: بابا..خیانت کار عوضی ( کیوت) منو به بابات میفروشی؟
جونگ یول: خنده*
۱۷.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.