فیک : فصل دوم (فقط من، فقط تو)
پارت _59 /,آخر
دوسه روزی گذشته بود و همه چیز آروم بود ات داشت برای ی زندگی دوباره آماده میشد
اون نمی تونست گذشته رو فراموش کنه ولی با همون خاطرات دوباره ادامه داد.
شاید زندگی دوباره روش رو ازش برگردونه و دوباره مشکلاتی بیشتر از قبل جلوش بزاره ولی اون میخواست اعتماد کنه و دوباره ادامه بده .
میدونست این تهش نیست ولی ایندفعه میخواست قوی تر از قبل همراه تهیونگ رو ب روی زندگی ب ایسته و ادامه بده
با همین فکر ها ب کنارش نگاه کرد اون لباس عروس خیلی زیبا بود با ذوق بهش نگاهی انداخت و دورش میچرخید
ته یونگ : خوست اومد ؟
ات : این عالیه ته
ته یونگ : دیدی گفتم بهم اعتماد کن
ات : واقعا بی نظیره خوشحالم ک گذاشتم خودت انتخابش کنی
ته یونگ خنده ای کرد و به سمت ات رفت
اونو به آغوش کشید و عطرش رو وارد ریه هاش کرد
ته یونگ : دید ات !
بلاخره شد من به دستت آوردم به هر قیمتی که شده قول بده تا آخرش بمونی
ات : میمونم و بهت اعتماد دارم
ته یونگ : یعنی همیشه میرینید ب لحظه های ما
بیاید تو گردنتون شکست از بس از لای در نگاه کردید
ات با تعجب به پشتش نگاهی انداخت و با شش تا سر ک داشتن از نیم وجب لای در دیدشون میزدن مواجه شد
إمی و جیهیون ، کوک و سوجین و جیمین هه را با مخ پرتاب شدن داخل اتاق
جیمین : داداش تو ادامه میدادی چیکار ما داری آخ
تهیونگ : واقعا ک
إمی: ایگوووو ببین تروخدا با نیم وجب قد داره عروس میشه
کوک : واسه هدیه عروسیتون ی کفش سفارش دادم با بیست ثانت پاشنه حداقل ب شونه ی تهیونگ برسی
ات : یاااا قدم چشه
کوک : شوخی کردم وروجک
هه را : کی فکرشو میکرد تو فاصله ی هفته همه با هم عروسی کنیم جرررر
ات : بله دیگه و آخرین عروسیتون منم
ته یونگ : و خوشگلترین و جذاب ترین عروس دنیا
جیهیون: دادش بسه دیگه حالمون خراب کردید انقد لاو میترکونید
سوجین : یااااا زوج ب این کیوتی چیکار داری
کوک : خب دیگه آقا داماد بفرما بیرون باید بریم امادت کنیم
ته یونگ : نمیشه پیش ات
جیمین : ....
ته یونگ: گوه خوردم از کدوم طرف بریم ؟
همه پسرا رفتن بیرون ک
ات : یا خدا چرا اینطور نگاه میکنید دخترا
هه را : حملهههههه
بعد از سه ساعت ور رفتن با ات ی عروس خوشگل ب تهیونگ تحویل دادن ک
تهیونگ : او اوه خدای من پرنسسمون رو نگاه
ات : جذاب شدید مستر
ته یونگ : معلومه ک جذاب شدم
خب بریم ؟
ات : اوهوم!
و با همدیگه وارد سالن شدن و همه ب افتخارشون دست زدن
ی فصل از پایان و ی شروع جدید برای زندگی اون دوتا آغاز شد و قرار بود خیلی چیز ها رو در کنار همدیگه تجربه کنن ....
پایان فیک فقط من،فقط تو
___
ببخشید میدونم یهویی تموم شد ولی بهتر از این بود ک پایانی نداشته باشه . میتونست خیلی خفن تر بشه این فیک ولی من
من میخواستم ادامه بدم و بهترین خودم رو براتون بنویسم ولی خب متاسفانه زندگی کاری نکرد ک بتونم.
شاید روزی برگردم و دوباره ی فیک خفن رو براتون بنویسم ک حتما برمیگردم و پر انرژی تر از قبل ولی الان توانش رو ندارم
شاید همین فردا برگردم شاید هم ی ساله دیگه
ادمین تون میخواد ک منتظرش بمونید. لطفا برام بمونید دوستون دارم بخاطر تموم مهربونیتون💙
دوسه روزی گذشته بود و همه چیز آروم بود ات داشت برای ی زندگی دوباره آماده میشد
اون نمی تونست گذشته رو فراموش کنه ولی با همون خاطرات دوباره ادامه داد.
شاید زندگی دوباره روش رو ازش برگردونه و دوباره مشکلاتی بیشتر از قبل جلوش بزاره ولی اون میخواست اعتماد کنه و دوباره ادامه بده .
میدونست این تهش نیست ولی ایندفعه میخواست قوی تر از قبل همراه تهیونگ رو ب روی زندگی ب ایسته و ادامه بده
با همین فکر ها ب کنارش نگاه کرد اون لباس عروس خیلی زیبا بود با ذوق بهش نگاهی انداخت و دورش میچرخید
ته یونگ : خوست اومد ؟
ات : این عالیه ته
ته یونگ : دیدی گفتم بهم اعتماد کن
ات : واقعا بی نظیره خوشحالم ک گذاشتم خودت انتخابش کنی
ته یونگ خنده ای کرد و به سمت ات رفت
اونو به آغوش کشید و عطرش رو وارد ریه هاش کرد
ته یونگ : دید ات !
بلاخره شد من به دستت آوردم به هر قیمتی که شده قول بده تا آخرش بمونی
ات : میمونم و بهت اعتماد دارم
ته یونگ : یعنی همیشه میرینید ب لحظه های ما
بیاید تو گردنتون شکست از بس از لای در نگاه کردید
ات با تعجب به پشتش نگاهی انداخت و با شش تا سر ک داشتن از نیم وجب لای در دیدشون میزدن مواجه شد
إمی و جیهیون ، کوک و سوجین و جیمین هه را با مخ پرتاب شدن داخل اتاق
جیمین : داداش تو ادامه میدادی چیکار ما داری آخ
تهیونگ : واقعا ک
إمی: ایگوووو ببین تروخدا با نیم وجب قد داره عروس میشه
کوک : واسه هدیه عروسیتون ی کفش سفارش دادم با بیست ثانت پاشنه حداقل ب شونه ی تهیونگ برسی
ات : یاااا قدم چشه
کوک : شوخی کردم وروجک
هه را : کی فکرشو میکرد تو فاصله ی هفته همه با هم عروسی کنیم جرررر
ات : بله دیگه و آخرین عروسیتون منم
ته یونگ : و خوشگلترین و جذاب ترین عروس دنیا
جیهیون: دادش بسه دیگه حالمون خراب کردید انقد لاو میترکونید
سوجین : یااااا زوج ب این کیوتی چیکار داری
کوک : خب دیگه آقا داماد بفرما بیرون باید بریم امادت کنیم
ته یونگ : نمیشه پیش ات
جیمین : ....
ته یونگ: گوه خوردم از کدوم طرف بریم ؟
همه پسرا رفتن بیرون ک
ات : یا خدا چرا اینطور نگاه میکنید دخترا
هه را : حملهههههه
بعد از سه ساعت ور رفتن با ات ی عروس خوشگل ب تهیونگ تحویل دادن ک
تهیونگ : او اوه خدای من پرنسسمون رو نگاه
ات : جذاب شدید مستر
ته یونگ : معلومه ک جذاب شدم
خب بریم ؟
ات : اوهوم!
و با همدیگه وارد سالن شدن و همه ب افتخارشون دست زدن
ی فصل از پایان و ی شروع جدید برای زندگی اون دوتا آغاز شد و قرار بود خیلی چیز ها رو در کنار همدیگه تجربه کنن ....
پایان فیک فقط من،فقط تو
___
ببخشید میدونم یهویی تموم شد ولی بهتر از این بود ک پایانی نداشته باشه . میتونست خیلی خفن تر بشه این فیک ولی من
من میخواستم ادامه بدم و بهترین خودم رو براتون بنویسم ولی خب متاسفانه زندگی کاری نکرد ک بتونم.
شاید روزی برگردم و دوباره ی فیک خفن رو براتون بنویسم ک حتما برمیگردم و پر انرژی تر از قبل ولی الان توانش رو ندارم
شاید همین فردا برگردم شاید هم ی ساله دیگه
ادمین تون میخواد ک منتظرش بمونید. لطفا برام بمونید دوستون دارم بخاطر تموم مهربونیتون💙
۱۲۴.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.