جاسوس پارت ۲
_____________
که زودتر اومد و در رو قفل کرد و کلید رو برداشت
ا/ت: در رو باز کن
الکس: نوچ زودباش
شروع کرد به در آوردن لباساش
الکس: نترس کاریت ندارم البته فعلا
و لباسش رو عوض کرد منم منتظر بودم بخوابه
الکس: اگه فکر میکنی من به این زودیا خوابم میره در اشتباهی بپوش یا خودم برات بپوشونم
ا/ت: من جلوی یه غریبه عمرا
الکس: باشه
که اومد نزدیکم سعی کردم جلوش رو بگیرم ولی اون خیلی قوی تر از من بود و آخر سر لباسم رو عوض کرد
ا/ت: دفعه ی بعد اینطوری کنی من میدونم با تو
الکس: همینجوری نتونستی جلوم رو بگیری بازم میتونم این کار رو کنم ..... حالا بیا بخوابیم من خستم
ا/ت: و....
نزاشت حرفم رو بزنم که دستم رو گرفت و منو انداخت رو تخت خودشم اومد کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد
الکس: فکرشم نکن از بغلم بیایی بیرون وگرنه خانواده ات
ا/ت: باشه ولی باهام کاری نمیکنی
الکس: میخواستم هم نمیتونستم خستم پس نگران نباش حالا بخواب
و دیگه حرفی نزدیم
*پرش زمانی به فردا*
با حس اینکه یکی داره تکونم میده بیدار شدم
الکس: چه عجب خانم ا/ت بلند شد زود باش کلی کار داریم
ا/ت: باشه
یه لباس رو تخت گذاشت و گفت اینو بپوشم بعدش رفت بیرون
منم بلند شدم و کارهای لازمه رو کردم و لباسم رو پوشیدم
و رفتم پایین که دیدم داره صبحونه میخوره
الکس: بیا منتظره کارت دعوتی؟
ا/ت:گگگگگگ
نشستم اصلا گشنم نبود ولی یه چی به زور خوردم بعدش باهاش رفتیم تو یه اتاقی که مثل اتاق مبارزه بود
الکس: خوب اول از همه باید بدونم در چه حد مبارزه کردن بلدی برو تو رینگ یکی دیگه هم میاد میخوام باهاش مبارزه کنی
ا/ت: باشه
رفتم تو رینگ که یه مرد هیکلی اومد و شروع به مبارزه کردیم که مدتی نگذشت باخت
ا/ت:خداوکیلی؟
که یکی دیگه اومد این یکی سر سخت تر بود ولی بازم شکستش دادم
ا/ت: یا من خیلی قویم یا واقعا ضعیفن
الکس: مهارتت خوبه ببینم میتونی جان هم شکست بدی تا به حال کسی شکستش نداده
ا/ت: میبینیم
که اومد اون برعکس دوتای دیگه هیکل عادی داشت شروع به مبارزه کردیم این یکی خوب دووم آورد یه فکری به سرم زد نزدیکش شدم تا قبل از اینکه کاری کنه دستاش رو گرفتم و به چشمامش نگاه کردم معلوم بود تعجب کرده
ا/ت: ازت خوشم میاد خوب دووم آوردی ولی....*اروم و لحن دلربا(فهمیدید چطوریه؟)
که با پام زدم به اونجاش و بله افتاد
ا/ت:خوشم میاد این روش تو همه افراد جواب میده
به الکس نگاه کردم تعجب کرده بود
الکس:خوشمان امد حالا نوبت منه
اومد تو رینگ و شروع به مبارزه کردیم اولش به نفع من بود ولی همه چی عوض شد
الکس: ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: جانممممممم؟
که سریع دستم رو گرفت و منو انداخت رو زمین و نشستم رو
ا/ت: عوضی بلند شو
الکس: نوچ ولی مبارزه ات خوبه ببینم با اسلحه بلدی کار کنی؟
ا/ت: بلند شو
الکس: جام خوبه
دیگه عصبی شدم و با یه حرکت جامون رو عوض کردم
ا/ت: خوب؟
الکس: باشه فهمیدیم ماهری بلند شو بازم باید تمرین انجام بدیم
بلند شدم رفتیم به یه بخش دیگه ی اتاق که کلی تفنگ و وسایل تیر اندازی بود
که زودتر اومد و در رو قفل کرد و کلید رو برداشت
ا/ت: در رو باز کن
الکس: نوچ زودباش
شروع کرد به در آوردن لباساش
الکس: نترس کاریت ندارم البته فعلا
و لباسش رو عوض کرد منم منتظر بودم بخوابه
الکس: اگه فکر میکنی من به این زودیا خوابم میره در اشتباهی بپوش یا خودم برات بپوشونم
ا/ت: من جلوی یه غریبه عمرا
الکس: باشه
که اومد نزدیکم سعی کردم جلوش رو بگیرم ولی اون خیلی قوی تر از من بود و آخر سر لباسم رو عوض کرد
ا/ت: دفعه ی بعد اینطوری کنی من میدونم با تو
الکس: همینجوری نتونستی جلوم رو بگیری بازم میتونم این کار رو کنم ..... حالا بیا بخوابیم من خستم
ا/ت: و....
نزاشت حرفم رو بزنم که دستم رو گرفت و منو انداخت رو تخت خودشم اومد کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد
الکس: فکرشم نکن از بغلم بیایی بیرون وگرنه خانواده ات
ا/ت: باشه ولی باهام کاری نمیکنی
الکس: میخواستم هم نمیتونستم خستم پس نگران نباش حالا بخواب
و دیگه حرفی نزدیم
*پرش زمانی به فردا*
با حس اینکه یکی داره تکونم میده بیدار شدم
الکس: چه عجب خانم ا/ت بلند شد زود باش کلی کار داریم
ا/ت: باشه
یه لباس رو تخت گذاشت و گفت اینو بپوشم بعدش رفت بیرون
منم بلند شدم و کارهای لازمه رو کردم و لباسم رو پوشیدم
و رفتم پایین که دیدم داره صبحونه میخوره
الکس: بیا منتظره کارت دعوتی؟
ا/ت:گگگگگگ
نشستم اصلا گشنم نبود ولی یه چی به زور خوردم بعدش باهاش رفتیم تو یه اتاقی که مثل اتاق مبارزه بود
الکس: خوب اول از همه باید بدونم در چه حد مبارزه کردن بلدی برو تو رینگ یکی دیگه هم میاد میخوام باهاش مبارزه کنی
ا/ت: باشه
رفتم تو رینگ که یه مرد هیکلی اومد و شروع به مبارزه کردیم که مدتی نگذشت باخت
ا/ت:خداوکیلی؟
که یکی دیگه اومد این یکی سر سخت تر بود ولی بازم شکستش دادم
ا/ت: یا من خیلی قویم یا واقعا ضعیفن
الکس: مهارتت خوبه ببینم میتونی جان هم شکست بدی تا به حال کسی شکستش نداده
ا/ت: میبینیم
که اومد اون برعکس دوتای دیگه هیکل عادی داشت شروع به مبارزه کردیم این یکی خوب دووم آورد یه فکری به سرم زد نزدیکش شدم تا قبل از اینکه کاری کنه دستاش رو گرفتم و به چشمامش نگاه کردم معلوم بود تعجب کرده
ا/ت: ازت خوشم میاد خوب دووم آوردی ولی....*اروم و لحن دلربا(فهمیدید چطوریه؟)
که با پام زدم به اونجاش و بله افتاد
ا/ت:خوشم میاد این روش تو همه افراد جواب میده
به الکس نگاه کردم تعجب کرده بود
الکس:خوشمان امد حالا نوبت منه
اومد تو رینگ و شروع به مبارزه کردیم اولش به نفع من بود ولی همه چی عوض شد
الکس: ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: جانممممممم؟
که سریع دستم رو گرفت و منو انداخت رو زمین و نشستم رو
ا/ت: عوضی بلند شو
الکس: نوچ ولی مبارزه ات خوبه ببینم با اسلحه بلدی کار کنی؟
ا/ت: بلند شو
الکس: جام خوبه
دیگه عصبی شدم و با یه حرکت جامون رو عوض کردم
ا/ت: خوب؟
الکس: باشه فهمیدیم ماهری بلند شو بازم باید تمرین انجام بدیم
بلند شدم رفتیم به یه بخش دیگه ی اتاق که کلی تفنگ و وسایل تیر اندازی بود
۸.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.