White Rose 🤍 ²³
پلین ویو]
بعد از اینکه ات رفت منشی رو صدا زدم و اومد تو دفترم
پلین: خب؟ حدسم درست بود؟
منشی: بله خانوم بعد از اینکه اومدن تو اتاقتون من گوشیشون رو چک کردم و دیدم که میخواستن صدای شما رو ضبط کنن
پلین: (مرموزانه خندید) میدونستم... الان دیگه هیچ مدرکی نداره که به جونگکوک ثابت کنه و من دادگاه فردا رو برنده میشم (دستشو تکون داد) ممنونم حالا برو به کارات برس
منشی بعد از اینکه سرشو یکم آورد پایین از اتاق رفت بیرون.
ات ویو]
بعد از اینکه از شرکت زدم بیرون یکم جلوتر سوار ماشین داهیون شدم و در ماشینو محکم به هم کوبیدم، داهیون که داشت تو آینهی ماشین رژلب میزد یهو پرید و رژلبش رفت رو صورتش
با دیدن قیافش زدم زیر خنده: خیلی بهت میاد داهیون همیشه اینطوری رژلب بزن
داهیون در حالی که سعی میکرد گونشو پاک کنه: زهرمار بگو ببینم شیری یا روباه
دوباره قیافم رفت تو هم: راست میگفتی خیلی زرنگ بود گوشیمو همون اول گرفت ولی قطعا به این فکر نکرده بود (به سنجاق سینم اشاره کردم) (قیافهی خودساختهی ناراحتم کم کم شاد شد) ایدهت فوقالعاده بود داهیون (با ذوق خندیدم و یاد یه ساعت پیش افتادم)
(فلش بک یک ساعت قبل)
با داهیون وارد دستشویی شرکت شدم...
ات: خب چیکارم داررری داهیون ؟
داهیون یه سنجاق سینه که به شکل یه پروانهی کوچولوی زرد بود رو از جیبش بیرون آورد: ببین ات پلین خیلی زرنگتر از این حرفاس قطعا یا گوشیتو میگیره یا اگه ببینه گوشیت باهاته حرف نمیزنه برای همین باید اینو به خودت وصل کنی
سنجاق سینه رو ازش گرفتم: این چیه ؟
پلین: این شنوده یکی از همکارام تو ساختن این چیزا حرفهایه وقتی اومدم شرکت بهش زنگ زدم تا اینو واسم بیاره الان اینو به گوشیت کانکت میکنم هر چی که تو این ضبط بشه منتقل میشه به حافظهی گوشیت
پشمام ریخت: دمممت گرررم داهیییوووون (محکم بغلش کردم) عاشقتتتممممم
داهیون در حالی که سعی میکرد منو از خودش جدا کنه: باااشهههه بزار بریم الان دیرمون میشههه
بعد از اینکه سنجاق سینه رو به لباسم وصل کردم و داهیون با گوشیم کانکتش کرد از دستشویی رفتیم بیرون و به سمت شرکت پلین راه افتادیم...
بعد از اینکه ات رفت منشی رو صدا زدم و اومد تو دفترم
پلین: خب؟ حدسم درست بود؟
منشی: بله خانوم بعد از اینکه اومدن تو اتاقتون من گوشیشون رو چک کردم و دیدم که میخواستن صدای شما رو ضبط کنن
پلین: (مرموزانه خندید) میدونستم... الان دیگه هیچ مدرکی نداره که به جونگکوک ثابت کنه و من دادگاه فردا رو برنده میشم (دستشو تکون داد) ممنونم حالا برو به کارات برس
منشی بعد از اینکه سرشو یکم آورد پایین از اتاق رفت بیرون.
ات ویو]
بعد از اینکه از شرکت زدم بیرون یکم جلوتر سوار ماشین داهیون شدم و در ماشینو محکم به هم کوبیدم، داهیون که داشت تو آینهی ماشین رژلب میزد یهو پرید و رژلبش رفت رو صورتش
با دیدن قیافش زدم زیر خنده: خیلی بهت میاد داهیون همیشه اینطوری رژلب بزن
داهیون در حالی که سعی میکرد گونشو پاک کنه: زهرمار بگو ببینم شیری یا روباه
دوباره قیافم رفت تو هم: راست میگفتی خیلی زرنگ بود گوشیمو همون اول گرفت ولی قطعا به این فکر نکرده بود (به سنجاق سینم اشاره کردم) (قیافهی خودساختهی ناراحتم کم کم شاد شد) ایدهت فوقالعاده بود داهیون (با ذوق خندیدم و یاد یه ساعت پیش افتادم)
(فلش بک یک ساعت قبل)
با داهیون وارد دستشویی شرکت شدم...
ات: خب چیکارم داررری داهیون ؟
داهیون یه سنجاق سینه که به شکل یه پروانهی کوچولوی زرد بود رو از جیبش بیرون آورد: ببین ات پلین خیلی زرنگتر از این حرفاس قطعا یا گوشیتو میگیره یا اگه ببینه گوشیت باهاته حرف نمیزنه برای همین باید اینو به خودت وصل کنی
سنجاق سینه رو ازش گرفتم: این چیه ؟
پلین: این شنوده یکی از همکارام تو ساختن این چیزا حرفهایه وقتی اومدم شرکت بهش زنگ زدم تا اینو واسم بیاره الان اینو به گوشیت کانکت میکنم هر چی که تو این ضبط بشه منتقل میشه به حافظهی گوشیت
پشمام ریخت: دمممت گرررم داهیییوووون (محکم بغلش کردم) عاشقتتتممممم
داهیون در حالی که سعی میکرد منو از خودش جدا کنه: باااشهههه بزار بریم الان دیرمون میشههه
بعد از اینکه سنجاق سینه رو به لباسم وصل کردم و داهیون با گوشیم کانکتش کرد از دستشویی رفتیم بیرون و به سمت شرکت پلین راه افتادیم...
۱۹.۴k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.