گس لایتر/ادامه پارت ۱۶۶
جونگکوک: اومدم در مورد اسنادی که بایول در موردشون باهات صحبت کرده حرف بزنم
یون ها: خب؟
جونگکوک: ازت میخوام اونا رو به من بدی... تا بتونم هیئت مدیره رو قانع کنم همکاری کنن
یون ها: بایولم همینو گفت... ولی من از طرحت چیزی نمیدونم...
جونگکوک از جیبش یه فلش بیرون آورد... جلوی دست یون ها گذاشت...
جونگکوک: توی این فلش خلاصه ای از طرح هست... اول اینو ببین... بعد فردا بیا شرکت... چون توام عضو هیئت مدیره ی اون شرکتی... بیا و تو جلسه شرکت کن... میخوام اونجا مفصل طرحو توضیح بدم... اگر قانعت کردم همونجا از مدارک حرف بزن
یون ها: باشه... حتما میام
جونگکوک: با مدارک؟
یون ها: بله... با مدارک
جونگکوک: عالیه....
جونگکوک پاشد و به یون ها دست داد...
جونگکوک: بهت اطمینان میدم پشیمون نمیشی... با این کار شرکت دو برابر پیشرفت میکنه
یون ها: منو بابت سخت گیریام ببخش... اسناد رو به بایول ندادم چون باید از قضیه بیشتر سر در میاوردم
جونگکوک: من با روشت کاملا موافقم
یون ها: من بابا نیستم که هرچی بایول بخواد نه نگم... باید حساب شده جلو رفت
جونگکوک: موافقم....
یون ها جونگکوک رو بدرقه کرد...
وقتی بیرون اومدن ایل دونگ هنوز پیش منشی بود... چون اون مشغول پرینت گرفتن برای ایل دونگ بود...
ایل دونگ چون نمیخواست یون ها متوجه بشه که مشکلی بین خودش و جونگکوک هست به سمت جونگکوک برگشت و آروم گفت: به سلامت...
جونگکوک که جا خورد لحظه ای ایستاد... نگاهی به ایل دونگ انداخت و سرشو تکون داد... و رفت...
یون ها: خب؟
جونگکوک: ازت میخوام اونا رو به من بدی... تا بتونم هیئت مدیره رو قانع کنم همکاری کنن
یون ها: بایولم همینو گفت... ولی من از طرحت چیزی نمیدونم...
جونگکوک از جیبش یه فلش بیرون آورد... جلوی دست یون ها گذاشت...
جونگکوک: توی این فلش خلاصه ای از طرح هست... اول اینو ببین... بعد فردا بیا شرکت... چون توام عضو هیئت مدیره ی اون شرکتی... بیا و تو جلسه شرکت کن... میخوام اونجا مفصل طرحو توضیح بدم... اگر قانعت کردم همونجا از مدارک حرف بزن
یون ها: باشه... حتما میام
جونگکوک: با مدارک؟
یون ها: بله... با مدارک
جونگکوک: عالیه....
جونگکوک پاشد و به یون ها دست داد...
جونگکوک: بهت اطمینان میدم پشیمون نمیشی... با این کار شرکت دو برابر پیشرفت میکنه
یون ها: منو بابت سخت گیریام ببخش... اسناد رو به بایول ندادم چون باید از قضیه بیشتر سر در میاوردم
جونگکوک: من با روشت کاملا موافقم
یون ها: من بابا نیستم که هرچی بایول بخواد نه نگم... باید حساب شده جلو رفت
جونگکوک: موافقم....
یون ها جونگکوک رو بدرقه کرد...
وقتی بیرون اومدن ایل دونگ هنوز پیش منشی بود... چون اون مشغول پرینت گرفتن برای ایل دونگ بود...
ایل دونگ چون نمیخواست یون ها متوجه بشه که مشکلی بین خودش و جونگکوک هست به سمت جونگکوک برگشت و آروم گفت: به سلامت...
جونگکوک که جا خورد لحظه ای ایستاد... نگاهی به ایل دونگ انداخت و سرشو تکون داد... و رفت...
۲۳.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.