یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part17)
+وای پسر تو چته، اون باید ادب بشه، بعد از چند روز دوباره پیش خودت بر می گرده.(تو ذهنش گفت)
+ا.ت؟!
هیچ جوابی نداد و رفت داخل اتاق لباس درو هم بست، خیلی دلم می خواست الان بغلش می کردم ولی غرورم اجازه نمی داد.
(ویو ا.ت)
پسره ی عوضی تو منو بازی دادی، قلب من رو صاحب شدی و الان میگی دیگه دوسم نداری؟!
رفتم داخل اتاق لباس و درو بستم، گریه هام شدت گرفت.
یه دفعه چشمم به دره مخفی خورد، رفتم سمتش و بهش ضربه زدم، رفتم سمت نقاشی خودم و برش داشتم و رفتم از اتاق لباس بیرون که کوک چشمش بهم خورد...
+اونو واسه چی برداشتی؟!!!
_چون عکس خودمه(نقاشی رو پاره کرد)
(ویو کوک)
نفسم بالا نمی یومد، چشمم یه دفعه قرمز شد و ضربان قلبم رفت بالای هزار....
+دختره ی عوضیییییی(رفت ا.ت رو محکم کوبوند به دیوار و با یه شلاق نازک یه عالمه کتکش زد)
بدن ا.ت کلا زخمی شده بود، کلا بدنش خونی بود.
+وایستا هنوز مونده، می خوام پوستت رو با کاتر نقاشی کنم، آخه نقاشی هام گم شده(خنده ی سادیسمی)
_نه نه کوک!!!
از جیب لباسش یه کاتر مشکی بیرون آوورد و تیغش رو بیرون آوورد و روی پوست ا.ت نقاشی کشید.
+یه قلب یه تیر.(همین که گفت تیر کاتر رو توی پوستش فرو کرد و یه خنده ی صدا دار کرد)
_جیغغغغفغغغغغغغغغغغغغ.
_کو.ک...م.نو....ب.بخش(بی هوش شد)
+یه دفعه بی هوش شد، رفتم برای اینکه بیدارش کنم یه فلفل قرمز برداشتم و ریختم روی زخم هاش، یه دفعه دوباره جیغ کشید.
_جیغغغغغغ، کوک بسه بسه، اون فقط یه نقاشی بود!!!!!!(چشمای ا.ت قرمز شده بود)
+آره نقاشی ای که من با زحمت کشیده بودمش!!!
(ویو کوک)
ا.ت رو انداختم توی حموم و درو بستم، رفتم روی تخت دراز کشیدم، یکم که گذشت چشمام داشت گرم میشد که صدای ناله های ا.ت میومد، بلند شدم و رفتم یکم در خون رو باز کردم دیدم ا.ت از دهنش داره خون میاد.
+ا.ت چرا داره از....
_خفه شووووو، گمشو بیروننننن!!!
+ا.ت، تقصیر خودته همهی اینا، کاری نکن که بیام تو و اذیتت کنم!!!
.
.
.
خوب قراره تا پارت 20 آپ کنم پس منتظر باشید❤
#بی_تی_اس.
#وی.
#جونگکوک.
#کیوت.
+ا.ت؟!
هیچ جوابی نداد و رفت داخل اتاق لباس درو هم بست، خیلی دلم می خواست الان بغلش می کردم ولی غرورم اجازه نمی داد.
(ویو ا.ت)
پسره ی عوضی تو منو بازی دادی، قلب من رو صاحب شدی و الان میگی دیگه دوسم نداری؟!
رفتم داخل اتاق لباس و درو بستم، گریه هام شدت گرفت.
یه دفعه چشمم به دره مخفی خورد، رفتم سمتش و بهش ضربه زدم، رفتم سمت نقاشی خودم و برش داشتم و رفتم از اتاق لباس بیرون که کوک چشمش بهم خورد...
+اونو واسه چی برداشتی؟!!!
_چون عکس خودمه(نقاشی رو پاره کرد)
(ویو کوک)
نفسم بالا نمی یومد، چشمم یه دفعه قرمز شد و ضربان قلبم رفت بالای هزار....
+دختره ی عوضیییییی(رفت ا.ت رو محکم کوبوند به دیوار و با یه شلاق نازک یه عالمه کتکش زد)
بدن ا.ت کلا زخمی شده بود، کلا بدنش خونی بود.
+وایستا هنوز مونده، می خوام پوستت رو با کاتر نقاشی کنم، آخه نقاشی هام گم شده(خنده ی سادیسمی)
_نه نه کوک!!!
از جیب لباسش یه کاتر مشکی بیرون آوورد و تیغش رو بیرون آوورد و روی پوست ا.ت نقاشی کشید.
+یه قلب یه تیر.(همین که گفت تیر کاتر رو توی پوستش فرو کرد و یه خنده ی صدا دار کرد)
_جیغغغغفغغغغغغغغغغغغغ.
_کو.ک...م.نو....ب.بخش(بی هوش شد)
+یه دفعه بی هوش شد، رفتم برای اینکه بیدارش کنم یه فلفل قرمز برداشتم و ریختم روی زخم هاش، یه دفعه دوباره جیغ کشید.
_جیغغغغغغ، کوک بسه بسه، اون فقط یه نقاشی بود!!!!!!(چشمای ا.ت قرمز شده بود)
+آره نقاشی ای که من با زحمت کشیده بودمش!!!
(ویو کوک)
ا.ت رو انداختم توی حموم و درو بستم، رفتم روی تخت دراز کشیدم، یکم که گذشت چشمام داشت گرم میشد که صدای ناله های ا.ت میومد، بلند شدم و رفتم یکم در خون رو باز کردم دیدم ا.ت از دهنش داره خون میاد.
+ا.ت چرا داره از....
_خفه شووووو، گمشو بیروننننن!!!
+ا.ت، تقصیر خودته همهی اینا، کاری نکن که بیام تو و اذیتت کنم!!!
.
.
.
خوب قراره تا پارت 20 آپ کنم پس منتظر باشید❤
#بی_تی_اس.
#وی.
#جونگکوک.
#کیوت.
۱۵.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.