ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
برگشتم. تهیونگ بود. (انتظار داشتی کی باشه😑).
ا/ت : سوریون رفت؟
ته:آره.
ا/ت:باشه.حاضر شو بریم.
ته: چشم. (لبخندی زد و رفت که لباساشو عوض کنه)
چند دقیقه بعد :
داشتم گوشوارم رو مینداختم که تهیونگ اومد. خیلی خوشتیپ شده بود. بهش خیره شدم.....
تهیونگ ویو:
بهم خیره شده بود.
با لبخند بهش گفتم : چیزه شده؟
دستپاچه شد : نه. بریم.
ته : باشه ولی باید دست منو بگیری. ما باید..
ا/ت: میدونم . باشه.
دستشو گرفتم و باهم به سمت لیموزین رفتیم.
اون شب بی اندازه زیبا بود......
میدونم این پارت خیلی مزخرفه.
ولی امیدوارم که پارت های بعدیشو دوست داشته باشید
لایک یادتون نره 💖
عیدتون مبارک ❤
برگشتم. تهیونگ بود. (انتظار داشتی کی باشه😑).
ا/ت : سوریون رفت؟
ته:آره.
ا/ت:باشه.حاضر شو بریم.
ته: چشم. (لبخندی زد و رفت که لباساشو عوض کنه)
چند دقیقه بعد :
داشتم گوشوارم رو مینداختم که تهیونگ اومد. خیلی خوشتیپ شده بود. بهش خیره شدم.....
تهیونگ ویو:
بهم خیره شده بود.
با لبخند بهش گفتم : چیزه شده؟
دستپاچه شد : نه. بریم.
ته : باشه ولی باید دست منو بگیری. ما باید..
ا/ت: میدونم . باشه.
دستشو گرفتم و باهم به سمت لیموزین رفتیم.
اون شب بی اندازه زیبا بود......
میدونم این پارت خیلی مزخرفه.
ولی امیدوارم که پارت های بعدیشو دوست داشته باشید
لایک یادتون نره 💖
عیدتون مبارک ❤
۱۳.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.