Part5
Part5
عشق اجاره ای
کوک: بهش گفتم: اون موقع رو یادت میاد که داشتی از پشت بوم مدرسه خودتو مینداختی پایین بعد من نجاتت دادم(آخه کوک جان این همه خاطره اصل باید اینو بگی)
سلینا: وقتی اینو گفت میخواستم خفش کنم ولی خب نمشدم پس بهش چشم غره رفتم
*فلش بک به اون موقع قضیه سلینا(خودکشی)*
سلینا: از همه کس و آدم بدم میومد همه منو به یک دختر هول میشناختن همه واسم قلدری میکردن هیچکی منو دوست نداشت دیگه به اخر خط رسیده بودم
توی کلاس جغرافیا بودم داشتم به معلم گوش میدادم که یتو یه ورقت به سمتم پرتاب شپه بود
بازش کردم و دیدم نوشته:«واقعا نمیخوای بمیری تو دیگه ج*ن*د*گ*ی رو گذروندی»
وقتی اینو شنیدم وضعیت روحیم زیر صفر شده بود احتمال خودکشیم بالای ۱۰۰ شده بود و واقعا نمیتونستم این زندگی نکبتو ادامه بدم
وقتی زنگ خورد از کلاس رفتم بیرون و بدو بدو از پله ها با گریه و هق هق بالا میرفتم تا به پشت بوم رسیدم
هوا ابری بود چشمم فقط خون رو میدید دماغم بوی خون رو حس میکرد و دست و پام سرد شده بودن
رفتم بالای سکوی پشت بوم برگشتم دستامو باز کردم و خودمو شل کردم میخواستم بیوفتم که...
کوک: قرار بود پشت بوم یه کار پژوهشی انجام بدم واسه آزمایش علوم پس باید میربتم پشت بوم وقتیمیخواستم برم پشت بوم سلینا رو دیدم که با گریه از پله ها میره بالا منم دنبالش با فاصله رفتم
دیدم که میخواد خودشو بندازه پایین نمیتونستم تحمل کنم پس رفتمو دستشو گرفتم و هل دادم طرف خودم و....
۴لایک بخوره پارت ششم میاد
عشق اجاره ای
کوک: بهش گفتم: اون موقع رو یادت میاد که داشتی از پشت بوم مدرسه خودتو مینداختی پایین بعد من نجاتت دادم(آخه کوک جان این همه خاطره اصل باید اینو بگی)
سلینا: وقتی اینو گفت میخواستم خفش کنم ولی خب نمشدم پس بهش چشم غره رفتم
*فلش بک به اون موقع قضیه سلینا(خودکشی)*
سلینا: از همه کس و آدم بدم میومد همه منو به یک دختر هول میشناختن همه واسم قلدری میکردن هیچکی منو دوست نداشت دیگه به اخر خط رسیده بودم
توی کلاس جغرافیا بودم داشتم به معلم گوش میدادم که یتو یه ورقت به سمتم پرتاب شپه بود
بازش کردم و دیدم نوشته:«واقعا نمیخوای بمیری تو دیگه ج*ن*د*گ*ی رو گذروندی»
وقتی اینو شنیدم وضعیت روحیم زیر صفر شده بود احتمال خودکشیم بالای ۱۰۰ شده بود و واقعا نمیتونستم این زندگی نکبتو ادامه بدم
وقتی زنگ خورد از کلاس رفتم بیرون و بدو بدو از پله ها با گریه و هق هق بالا میرفتم تا به پشت بوم رسیدم
هوا ابری بود چشمم فقط خون رو میدید دماغم بوی خون رو حس میکرد و دست و پام سرد شده بودن
رفتم بالای سکوی پشت بوم برگشتم دستامو باز کردم و خودمو شل کردم میخواستم بیوفتم که...
کوک: قرار بود پشت بوم یه کار پژوهشی انجام بدم واسه آزمایش علوم پس باید میربتم پشت بوم وقتیمیخواستم برم پشت بوم سلینا رو دیدم که با گریه از پله ها میره بالا منم دنبالش با فاصله رفتم
دیدم که میخواد خودشو بندازه پایین نمیتونستم تحمل کنم پس رفتمو دستشو گرفتم و هل دادم طرف خودم و....
۴لایک بخوره پارت ششم میاد
۲۴.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.