رویایےمیان مہ! پارت هشتم
ارسلان:بچه ها واسه دزدی فردا خیلی استرس دارم نکنه خراب کاری کنیم. پانی:بد به دلت را نده ایشالا که چیزی نمیشه. ممد:راستی بچه ها گوشیامونو کجا قایم کنیم؟ نیکا:فک کنم بهتره بزاریم تو همین حموم بمونه. دیا:خب کجای حموم نابغه؟ نیکا:نمد وایسا یه نگا کنم اینجارو. چشمم به یه حالت کمد مانند زیر اینه ی حموم افتاد اونو باز کردم و یه جعبه ی صابون دیدم جعبش بزرگ بود و گوشی توش جا میشد. دیدم توش سه طبقه صابون هست. نیکا:بچه ها توی این کمد عه چیه زیر اینه یه جعبه ی صابون هست صابوناشو دربیارید گوشیتونو بیزارید کفش و بعدش صابونارو بچینید روش و اون صابونایی که جا نمیشه رو خودتون یکم خیس کنید و یجور استفاده کنید انگار که استفاده شده. محراب:حله. نیکا:راستی بچه ها اگر بازم لازم شد از این حرکتا بزنیم بهتون میگم:اب و هوا چقدر بد شده. مهدیس:راستی ما چقدر باید تو عمارت اینا باشیم؟ نیکا:شاید حدود یک ماه. دیا:خوب بچه ها دیگه بسه زیاد حرف بزنیم ممکنه مشکوک شن یکم خودتونو خیس کنید و از وسایل حموم استفاده کنید یجوری که طبیعی شه بعد دربیاید. مهدیس:پس فعلا باهی. متین:خودافظ همگی. گوشیمو خاموش کردم و گذاشتم تو جعبه صابون خودمم الکی خیس کردم و شامپو رو یکم ریختم کف زمین صابونم مالیدم به دیوار و بعد طبیعی کردن همچیز لباسای جدیدمو تو همون حموم پوشیدم و اومدم بیرون. وقتی اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم و شونه زدم . رفتم سمت کتابخونه ای که تو اتاقم بود و همینجوری یکی از کتاباشو برداشتم نشستم یه چند صفحه ازش خوندم ولی دیگه حوصلم نکشید پس کتابو گذاشتم رو میزکوچیک کنار تختم گوشیمو برداشتم از قبل توش اینستا نصب بود راستین واسه اینکه طبیعی شه اگر گوشیامونو گشتن گالری،مخاطبین،برنامه ها و... رو داده بود پر کنن. رفتم تو اینستا و تو گوشیم بودم که یکی از پشت در گفت:خانوم غذا حاضره تشریف بیارید. فک کنم یکی از خدمتکارا بود. باشه ای گفتم و بعد از زدن یه تینت لب رفتم از اتاق بیرون. وقتی همه ی بچه ها از اتاقاشون اومدن بیرون دیا گفت:بچه ها میدونید باید کجا بریم؟ مهدیس:طبقه ی پایین یه میز غذاخوری دیدم فک کنم اونجاست. محراب:اونو منم دیدم بریم اونجا اگر اونجا نبود خب از یکی از خدمتکارا میپرسیم. رفتیم طبقه ی پایین و رفتیم جایی که محراب و مهدیس میگفتن یه میز غذاخوری بزرگ و طولانی اونجا بود و روشم پر از انواع غذا بود. فقط چند نفر اونجا بودن مام رفتیم اونجا نشستیم و کم کم همه اومدن.
-
پارت بعدی رو عشقه😃
-
پارت بعدی رو عشقه😃
۲۲.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.