مافیای رمانتیک P1
/ت یه دختر ۲۳ ساله بود که با پدر خوندش زندگی میکرد مادرش هم مرده بود و یه داداش کوچیک تر از خودش داشت که چند سال پیش اونو به فرزند خوندگی دادن و ا/ت از اون موقع فقط با پدر خوندش زندگی میکرد پدر خوندش با اون بد رفتاری میکرد و کتکش میزد و مجبور به کار های بد میکرد ا/ت مجبور بود به حرفای اون گوش کنه چون اگر نمیکرد اون رو هم مثل داداشش به فرزند خوندگی میداد یا تو خیابونا ولش میکرد و یا هر وقتم که یه کاری ازش خواسته بود عمل نمیکرد تنبیه میشد.
یه روز ا/ت داشت مثل همیشه نهار درست میکرد تا وقتی که پدر خوندش( پدر خوندش اسمش مت هست ولی ا/ت مجبور بود ددی صداش کنه)برسه خونه.ا/ت نهار رو حاضر کرد و رو میز چید که صدای زنگ در اومد. ا/ت سریع رفت و درو باز کرد.
ا/ت: سلام ددی خوش اومدی!
اما وایساد مت تنها نبود یه پسر هم همراهش بود
ا/ت: ددی این کیه؟
مت: ایشون آقای کیم تهیونگ هستن ددی جدیدت!
[از زبان تهیونگ]
این یارو مت بهم بدهی سنگین داشت خیلی وقت بود پرداخت نکرده بود
رفتم پیشش و ازش پولم رو خواستم گفت نداره اما بجاش میتونم دخترش رو ببَرم قبول کردم چون هرزه هام تموم شده بود مت منو برد خونش تا دخترش رو ببَرم وقتی در زدیم یه دختر خوشگل درو باز کرد خیلی جذاب،کیوت و در عین حال هات بود یه دختر با مو های مشکی پر کلاغیش و چشمای طوسی، بینی عروسکی، لبای پفکی و قرمز و خوردنیش، تاپ سیاه که خط سینه اش رو به نمایش گذاشته بود و شُرتک لی که تا نصف رون های پُرش بود با پوست سفیدش هماهنگی خاصی رو ایجاد میکرد.....عومممم....گرمم بود میدونستم که تحریک شدم ولی به روی خودم نیاوردم مت رو ددی صدا میکرد یه جورایی حسودیم شده بود منو بهش معرفی کرد اما خواستم خودمم یه بار خودمو بهش معرفی کنم
تهیونگ: من کیم تهیونگ هستم اما تو میتونی منو ددی صدا کنی
[ا/ت تو ذهنش]
چ..باورم نمیشه یعنی واقعاً بابای من منو به این یارو فروخته چقدر هم پسره جذابه اههههه ا/ت به خودت بیا دختر دارم میگم فروختتت هر چقدر هم جذاب و هات باشه باز هم تورو برای هرزگی میخواد
ا/ت: خ...خو... خوشبختم......من کیم ا/ت هستم
یه روز ا/ت داشت مثل همیشه نهار درست میکرد تا وقتی که پدر خوندش( پدر خوندش اسمش مت هست ولی ا/ت مجبور بود ددی صداش کنه)برسه خونه.ا/ت نهار رو حاضر کرد و رو میز چید که صدای زنگ در اومد. ا/ت سریع رفت و درو باز کرد.
ا/ت: سلام ددی خوش اومدی!
اما وایساد مت تنها نبود یه پسر هم همراهش بود
ا/ت: ددی این کیه؟
مت: ایشون آقای کیم تهیونگ هستن ددی جدیدت!
[از زبان تهیونگ]
این یارو مت بهم بدهی سنگین داشت خیلی وقت بود پرداخت نکرده بود
رفتم پیشش و ازش پولم رو خواستم گفت نداره اما بجاش میتونم دخترش رو ببَرم قبول کردم چون هرزه هام تموم شده بود مت منو برد خونش تا دخترش رو ببَرم وقتی در زدیم یه دختر خوشگل درو باز کرد خیلی جذاب،کیوت و در عین حال هات بود یه دختر با مو های مشکی پر کلاغیش و چشمای طوسی، بینی عروسکی، لبای پفکی و قرمز و خوردنیش، تاپ سیاه که خط سینه اش رو به نمایش گذاشته بود و شُرتک لی که تا نصف رون های پُرش بود با پوست سفیدش هماهنگی خاصی رو ایجاد میکرد.....عومممم....گرمم بود میدونستم که تحریک شدم ولی به روی خودم نیاوردم مت رو ددی صدا میکرد یه جورایی حسودیم شده بود منو بهش معرفی کرد اما خواستم خودمم یه بار خودمو بهش معرفی کنم
تهیونگ: من کیم تهیونگ هستم اما تو میتونی منو ددی صدا کنی
[ا/ت تو ذهنش]
چ..باورم نمیشه یعنی واقعاً بابای من منو به این یارو فروخته چقدر هم پسره جذابه اههههه ا/ت به خودت بیا دختر دارم میگم فروختتت هر چقدر هم جذاب و هات باشه باز هم تورو برای هرزگی میخواد
ا/ت: خ...خو... خوشبختم......من کیم ا/ت هستم
۱۸.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.