پارت سیزدهم فیک دو به دو مساوی.
پارت سیزدهم فیک دو به دو مساوی.
که چشمم به کمد مخفیم افتاد. این کمد برای زمانی بود که پدرم صاحب شرکت بود و این کمد رو برای من داده بود که راز هامو توش مخفی کنم.
خیلی وقت بود بازش نکرده بودم. توش پر از عکسای دخترایی که روشون کراش داشتم بود. که چشمم به یه دفتر خورد.
این دفتر مال زمانی بود که من ۱۷ یا۱۸سالم بود. اون موقع عاشق یه دختر بودم و کلا این دفترو راجب اون نوشته بودم.
اون کوچک ترین دانش اموز مدرسه بود. چون باهوش بود زودتر از همه اومده بود دبیرستان. منم اونموقع شیفته ی هوش و اخلاقش بودم ولی هیچوقت بهش نگفتم.....
نشستم و شروع به خوندن خاطراتم کردم. باورم نمیشه بعد گذشت پنج سال هنوز اون دخترو دوست دارم. درحال خوندنش بودم که یه چیزی منو تو شوک برد.
☆چیییییی.... ب باورم نمیشه...... این لین که الان زنه منه همون لینی هست که من پنج سال پیش عاشقش بودم. م من من با عشقم چیکار کردم...... نه من فکر نمیکنم که یهو یه عکس از لای دفتر افتاد، برش داشتم.
☆خودشه.... اون نگاهش.. اون جدیت... یادمه اونموقع ها اینقدر غرق درس خوندن بود که حواسش نبود دارم ازش عکس میگیرم..... نگاه کن چه تمرکزی کرده... خودشه... نه نه نمیزارم تو بمیری، تو باید زندگی کنی.... من پنج ساله عاشقتم درحالی که کنارم بودی و من.... نه تاسف خوردن فایده نداره باید یه تصمیم جدی بگیرم.
(از زبون لین).
از کافه زدم بیرون و توی نزدیکترین کوچه نشستم. باورم نمیشه تمام اون ۶ماهی که باهاش زندگی کردم فقط میخواسته منو اذیت کنه. دلم برای جیمینم تنگ شده، نه نباید بهش نزدیک بشم...... ولی چرا من یونگی رو اذیت نکنم؟.....................
شرط برای گذاشتن پارت بعد:
کامنت۵٠+
لایک۲۷+
تا پارت بعد بای گایززز♥👋👋👋
که چشمم به کمد مخفیم افتاد. این کمد برای زمانی بود که پدرم صاحب شرکت بود و این کمد رو برای من داده بود که راز هامو توش مخفی کنم.
خیلی وقت بود بازش نکرده بودم. توش پر از عکسای دخترایی که روشون کراش داشتم بود. که چشمم به یه دفتر خورد.
این دفتر مال زمانی بود که من ۱۷ یا۱۸سالم بود. اون موقع عاشق یه دختر بودم و کلا این دفترو راجب اون نوشته بودم.
اون کوچک ترین دانش اموز مدرسه بود. چون باهوش بود زودتر از همه اومده بود دبیرستان. منم اونموقع شیفته ی هوش و اخلاقش بودم ولی هیچوقت بهش نگفتم.....
نشستم و شروع به خوندن خاطراتم کردم. باورم نمیشه بعد گذشت پنج سال هنوز اون دخترو دوست دارم. درحال خوندنش بودم که یه چیزی منو تو شوک برد.
☆چیییییی.... ب باورم نمیشه...... این لین که الان زنه منه همون لینی هست که من پنج سال پیش عاشقش بودم. م من من با عشقم چیکار کردم...... نه من فکر نمیکنم که یهو یه عکس از لای دفتر افتاد، برش داشتم.
☆خودشه.... اون نگاهش.. اون جدیت... یادمه اونموقع ها اینقدر غرق درس خوندن بود که حواسش نبود دارم ازش عکس میگیرم..... نگاه کن چه تمرکزی کرده... خودشه... نه نه نمیزارم تو بمیری، تو باید زندگی کنی.... من پنج ساله عاشقتم درحالی که کنارم بودی و من.... نه تاسف خوردن فایده نداره باید یه تصمیم جدی بگیرم.
(از زبون لین).
از کافه زدم بیرون و توی نزدیکترین کوچه نشستم. باورم نمیشه تمام اون ۶ماهی که باهاش زندگی کردم فقط میخواسته منو اذیت کنه. دلم برای جیمینم تنگ شده، نه نباید بهش نزدیک بشم...... ولی چرا من یونگی رو اذیت نکنم؟.....................
شرط برای گذاشتن پارت بعد:
کامنت۵٠+
لایک۲۷+
تا پارت بعد بای گایززز♥👋👋👋
۹.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.