سناریو
ازدواج اجباری
پارت 13
ا. ت: من برم حموم بیام
رفتم حموم اومد یک ساعت شد موهامو حوله پیچیدم
م. ت: تو حموم چیکار میکنی یک ساعت داخلی
ا. ت: مامان موهام بلند
شام دیشب چی داشتیم!؟
م. ت: چیشد پرسیدی
ا. ت: جونگ کوک گفت دیشب شام خوش مزه داشتیم
م. ت: قیمه
ا. ت: نههههههه چرا بدون من 🥺
خ. ت: آجی میشه با گوشیت بازی کنم
ا. ت: نه مگه خودت تبلت نداری
خ. ت: نه میخوام برم اینستا
ا. ت: نه
خ. ت: عععععععععهههههههه بابا
ب. ت: نه دیگه هرچی خواهرت گفت
رفتم صبحانه خوردم داشتم موهامو سشوار میکردم جونگ کوک اومد
ا. ت: چیشد
جونگ کوک: میخوام برم حموم
ا. ت : باشه
سشوار کشیدن موهام تمام شد
جونگ کوک اومد ازحموم
لباس پوشید
ا. ت: بیا موهاتو سشوار کنم
جونگ کوک: باشه
نشست رو صندلی
شبیه بچه کوچولو ها بود
ا. ت: آخ خدا نینی چند سالته
جونگ کوک بالحن بچه گانه: 5سالمه
لپشو بوس کردم
شروع به سشوار کردن کردم
جونگ کوک: جوری سشوار میکشی انگار قراره جایی بریم
ا. ت: اره، امشب جشن بله برونه چون عروس جشن های ایرانی دوست داشت
قراره جشن بله برونو داخل باغ مامانش اینا بگیره معمولا این جشن کوچیکه اما
اون اینطوری دوست داشت
جونگ کوک: پسر خاله چیکاره
ا. ت: دندانپزشک
جونگ کوک: خانواده گی همه دکتر
ا. ت: مامانم دکتر پوسته، خالم دکتر اطفال، داییم معمارئه
بابام دکتر پوسته و مامان بزرگم دکتر مغز و اعصاب بود...
جونگ کوک: همه خانوادگی دکتر اگه تو دکتر یا مهندس نمیشدی عجیب بود
ا. ت: اره 😂
سشوار کشید تمام شد بوسش کردم
ا. ت: ناناز
جونگ کوک: دیگه واقعا احساس بچه بودن میکنم
ا. ت: تو هنوز نینی هستی،نینی منی
جونگ کوک: دارم معذب میشم 🥺
ا. ت: ای بابا😁 بریم ناهار
ناهار خوردیم
یه ساعت تا مامانم آرایش کنم
وموهاش شنیون کنم
پارت 13
ا. ت: من برم حموم بیام
رفتم حموم اومد یک ساعت شد موهامو حوله پیچیدم
م. ت: تو حموم چیکار میکنی یک ساعت داخلی
ا. ت: مامان موهام بلند
شام دیشب چی داشتیم!؟
م. ت: چیشد پرسیدی
ا. ت: جونگ کوک گفت دیشب شام خوش مزه داشتیم
م. ت: قیمه
ا. ت: نههههههه چرا بدون من 🥺
خ. ت: آجی میشه با گوشیت بازی کنم
ا. ت: نه مگه خودت تبلت نداری
خ. ت: نه میخوام برم اینستا
ا. ت: نه
خ. ت: عععععععععهههههههه بابا
ب. ت: نه دیگه هرچی خواهرت گفت
رفتم صبحانه خوردم داشتم موهامو سشوار میکردم جونگ کوک اومد
ا. ت: چیشد
جونگ کوک: میخوام برم حموم
ا. ت : باشه
سشوار کشیدن موهام تمام شد
جونگ کوک اومد ازحموم
لباس پوشید
ا. ت: بیا موهاتو سشوار کنم
جونگ کوک: باشه
نشست رو صندلی
شبیه بچه کوچولو ها بود
ا. ت: آخ خدا نینی چند سالته
جونگ کوک بالحن بچه گانه: 5سالمه
لپشو بوس کردم
شروع به سشوار کردن کردم
جونگ کوک: جوری سشوار میکشی انگار قراره جایی بریم
ا. ت: اره، امشب جشن بله برونه چون عروس جشن های ایرانی دوست داشت
قراره جشن بله برونو داخل باغ مامانش اینا بگیره معمولا این جشن کوچیکه اما
اون اینطوری دوست داشت
جونگ کوک: پسر خاله چیکاره
ا. ت: دندانپزشک
جونگ کوک: خانواده گی همه دکتر
ا. ت: مامانم دکتر پوسته، خالم دکتر اطفال، داییم معمارئه
بابام دکتر پوسته و مامان بزرگم دکتر مغز و اعصاب بود...
جونگ کوک: همه خانوادگی دکتر اگه تو دکتر یا مهندس نمیشدی عجیب بود
ا. ت: اره 😂
سشوار کشید تمام شد بوسش کردم
ا. ت: ناناز
جونگ کوک: دیگه واقعا احساس بچه بودن میکنم
ا. ت: تو هنوز نینی هستی،نینی منی
جونگ کوک: دارم معذب میشم 🥺
ا. ت: ای بابا😁 بریم ناهار
ناهار خوردیم
یه ساعت تا مامانم آرایش کنم
وموهاش شنیون کنم
۳۶.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.