❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
عطر ها چیز های شگفت انگیزی ان. اونا قابلیت اینو دارن که خاطراتی که خیلی وقته تو ذهنت دفن کردی رو زنده کنن!
با استشمام بوی عطر که چشم بسته هم میدونستم مال یونگیه، رفتم به 5سال پیش!
زمانی که یه دختر نوجوون و ترسیده بودم...
دختری که تقدیرش زخم خوردن از اطرافیانش بود.
هیونجین که مکثم رو دید پرسید: حالت خوبه؟
سرم رو تکون دادم و راه افتادم.
با دیدن آیو و یونگی درد خفیفی رو تو سینم حس کردم.
چقدر بزرگ شده بودن... چقدر پخته به نظر میرسیدن!
خبری از شلوار جذب و کت چرم نبود، ایو با شومیز و دامن سفیدش کاملا وایب یه مادر سخت گیر رو میداد! و یونگی... یونگی که از کت شلوار و لباسای رسمی بیزار بود حالا با کت شلوار و پیراهن سفیدش شبیه پدر هایی شده بود که رئیس شرکت مواد غذایی ان!
سیترا با آیو و یونگی رو بوسی کرد و آیو رو محکم بغل گرفت: دلتنگت بودم.
آیو اشکاشو کنترل کرد: منم همینطور عزیزم... خیلی زیاد دلم برات تنگ شده بود.
بعد پسر بچه کیوت و کوچولویی که همراهشون بود رو بغل کرد: جونگ به آلفاجم سلام کن!
پسر بچه که چشمای گرد و درشتی داشت با لحنی با مزه گفت: شلام آلباجم.
لبخند از رو لب سیترا پرید: جونگ؟
آیو تایید کرد: وقتی تو بیمارستان اومده بودی پیشم هنوز براش اسم انتخاب نکرده بودیم!
یونگی لبخند زد و ادامه داد: و من تصمیم گرفتم ترکیبی از اسم خودم و جونگکوک روش بزاریم، چون شباهتش به کوک غیر قابل انکاره!
به چشمای جونگ که به طرز آزار دهنده ای شبیه چشمای کوک بود نگاه کردم.
حق با یونگی بود... بچه ترکیبی از یونگی و کوک شده بود!
سیترا به سختی گوشه های لبش رو کش آورد و لبخند مصنوعی زد: که اینطور، بهتره بیاین داخل هوا سرده.
هیونجین جلو رفت: آقا و خانم مین خوش اومدین.
یونگی با هیونجین دست داد: تو باید هیون باشی، خیلی تغییر کردی.
هیونجین لبخند زد: اه بله، سخت گیری های آلفاجم ازم مرد ساخته.
یونگی تایید کرد: آوازه ات تو کل مافیا پیچیده هیونجین سینگستر.
هیونجین: من فقط وظیفم رو انجام میدم.
بعد خم شد و دست آیو رو بوسید: تعریف شما رو خیلی شنیدم لیدی!
آیو خندید: پسره زبون باز جنتلمن!
هیونجین به جونگ اشاره کرد:پسرتون خوش شانسه که زیبایی شما رو به ارث برده!
یونگی چشم غره ای به هیونجین رفت: از زنم فاصله بگیر پسره فاکر!
... ادامه دارد ...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
با استشمام بوی عطر که چشم بسته هم میدونستم مال یونگیه، رفتم به 5سال پیش!
زمانی که یه دختر نوجوون و ترسیده بودم...
دختری که تقدیرش زخم خوردن از اطرافیانش بود.
هیونجین که مکثم رو دید پرسید: حالت خوبه؟
سرم رو تکون دادم و راه افتادم.
با دیدن آیو و یونگی درد خفیفی رو تو سینم حس کردم.
چقدر بزرگ شده بودن... چقدر پخته به نظر میرسیدن!
خبری از شلوار جذب و کت چرم نبود، ایو با شومیز و دامن سفیدش کاملا وایب یه مادر سخت گیر رو میداد! و یونگی... یونگی که از کت شلوار و لباسای رسمی بیزار بود حالا با کت شلوار و پیراهن سفیدش شبیه پدر هایی شده بود که رئیس شرکت مواد غذایی ان!
سیترا با آیو و یونگی رو بوسی کرد و آیو رو محکم بغل گرفت: دلتنگت بودم.
آیو اشکاشو کنترل کرد: منم همینطور عزیزم... خیلی زیاد دلم برات تنگ شده بود.
بعد پسر بچه کیوت و کوچولویی که همراهشون بود رو بغل کرد: جونگ به آلفاجم سلام کن!
پسر بچه که چشمای گرد و درشتی داشت با لحنی با مزه گفت: شلام آلباجم.
لبخند از رو لب سیترا پرید: جونگ؟
آیو تایید کرد: وقتی تو بیمارستان اومده بودی پیشم هنوز براش اسم انتخاب نکرده بودیم!
یونگی لبخند زد و ادامه داد: و من تصمیم گرفتم ترکیبی از اسم خودم و جونگکوک روش بزاریم، چون شباهتش به کوک غیر قابل انکاره!
به چشمای جونگ که به طرز آزار دهنده ای شبیه چشمای کوک بود نگاه کردم.
حق با یونگی بود... بچه ترکیبی از یونگی و کوک شده بود!
سیترا به سختی گوشه های لبش رو کش آورد و لبخند مصنوعی زد: که اینطور، بهتره بیاین داخل هوا سرده.
هیونجین جلو رفت: آقا و خانم مین خوش اومدین.
یونگی با هیونجین دست داد: تو باید هیون باشی، خیلی تغییر کردی.
هیونجین لبخند زد: اه بله، سخت گیری های آلفاجم ازم مرد ساخته.
یونگی تایید کرد: آوازه ات تو کل مافیا پیچیده هیونجین سینگستر.
هیونجین: من فقط وظیفم رو انجام میدم.
بعد خم شد و دست آیو رو بوسید: تعریف شما رو خیلی شنیدم لیدی!
آیو خندید: پسره زبون باز جنتلمن!
هیونجین به جونگ اشاره کرد:پسرتون خوش شانسه که زیبایی شما رو به ارث برده!
یونگی چشم غره ای به هیونجین رفت: از زنم فاصله بگیر پسره فاکر!
... ادامه دارد ...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.