💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 52🤍✨
(از زبان یونا)
جیمین:یا منظورتون چیه شما
نامی:اوه شت گند زدین که
ته: عااااااممممم....چیزه ... هیچی ما داشتیم بازی میکردیم ....اره
مانیا:تهیونگ بیشتر ریدی که
یونا:خب..خب چیزه...هوففف ریدیم دیگه نمیشه جمش کرد
جیمین:خب چتونههه
کوک:حالا تو بیا بریم بعد بهت میگم
جیمین:خوب..باشه بابا
سوار ماشینا شدیم و حرکت کردیم
منو کوک و مانیا و جیمین تو یک ماشین
تهیونگ و مینجی و جین و جیوو تو یک ماشین
نامجون و شوگا و جیهوپ هم تو یک ماشین
حرکت کردیم سمت سینما
(تو ماشین کوک و یوناو...)
جیمین:خب کوکی داستان چی بود
کوک:چی... داستان چی
جیمین:خب بگو دیگه چه خبر بود چرا میپیچونی
یونا:خب نه..... مانیا بگم!؟؟
مانیا:حرفی ندارم
جیمین:مانیا بگو ببینم چی شده خب
کوک:هیچی بابا چیز مهمی نیست نگران نشو ... داستان این بود ک مانیا از تو خوشش میومد و از ما کمک خواست تا با تو بیشتر وقت بگذرونه و مام نقشه کشیدیم ک شمارو ب هم نزدیک کنیم
جیمین با نگاه کرد ب مانیا: عجبب ک اینطور
بعدم مانیا رو بغل کرد و سرشو بوسید
مانیا:(خنده)
خلاصه ک رفتیم رسیدیم ب سینما و ماشین هارو پارک کردیم و پیاده شدیم تا اون موقع بقیه ی بچه هام اومدن.....
نامجون برامون بلیط اینترنتی گرفته بود و همه چی اوکی بود
رفتیم داخل و وارد سالن سینما شدیم و روی صندلی ها نشستیم
(پایان پارت ببخشید دیر شد اینترنتم تموم شده...)
part 52🤍✨
(از زبان یونا)
جیمین:یا منظورتون چیه شما
نامی:اوه شت گند زدین که
ته: عااااااممممم....چیزه ... هیچی ما داشتیم بازی میکردیم ....اره
مانیا:تهیونگ بیشتر ریدی که
یونا:خب..خب چیزه...هوففف ریدیم دیگه نمیشه جمش کرد
جیمین:خب چتونههه
کوک:حالا تو بیا بریم بعد بهت میگم
جیمین:خوب..باشه بابا
سوار ماشینا شدیم و حرکت کردیم
منو کوک و مانیا و جیمین تو یک ماشین
تهیونگ و مینجی و جین و جیوو تو یک ماشین
نامجون و شوگا و جیهوپ هم تو یک ماشین
حرکت کردیم سمت سینما
(تو ماشین کوک و یوناو...)
جیمین:خب کوکی داستان چی بود
کوک:چی... داستان چی
جیمین:خب بگو دیگه چه خبر بود چرا میپیچونی
یونا:خب نه..... مانیا بگم!؟؟
مانیا:حرفی ندارم
جیمین:مانیا بگو ببینم چی شده خب
کوک:هیچی بابا چیز مهمی نیست نگران نشو ... داستان این بود ک مانیا از تو خوشش میومد و از ما کمک خواست تا با تو بیشتر وقت بگذرونه و مام نقشه کشیدیم ک شمارو ب هم نزدیک کنیم
جیمین با نگاه کرد ب مانیا: عجبب ک اینطور
بعدم مانیا رو بغل کرد و سرشو بوسید
مانیا:(خنده)
خلاصه ک رفتیم رسیدیم ب سینما و ماشین هارو پارک کردیم و پیاده شدیم تا اون موقع بقیه ی بچه هام اومدن.....
نامجون برامون بلیط اینترنتی گرفته بود و همه چی اوکی بود
رفتیم داخل و وارد سالن سینما شدیم و روی صندلی ها نشستیم
(پایان پارت ببخشید دیر شد اینترنتم تموم شده...)
۴.۳k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.