راکون کچولو مو صورتی p49
آنیا:چرا حس میکردم یکم کنار گردنم خیسه ولی توجهی بهش نداشتم
من:احساس سوزش چی؟
ذهنم:بستگی به جوابش ممکنه که چیزی که باهاش گردنش رو بریده به چیزی آغشته شده باشه
آنیا:نمی دونم ولی خب اینو میدونم که خیلی سرده
بکی:سرده؟
آنیا:آره با اینکه خوشید تازه غروب کرده ولی خیلی سرده
ذهنم:نه نمیشه نه امکان نداره
سریع دستمو گذاشتم روی پیشونیم
من:تب داری
ذهنم: نه دوباره بلند گفتمش
آنیا:چی؟ حالا درسته که یکم هوا زیادی سرده ولی من که دیگه تب ندارم
ذهنم:دیگه تکرارش نکن نگو هوا سرده اصلا سرد نیست
من:آنیا بدن درد هم داری؟
آنیا:یکم
من:این خوب نیست
دیگه صدا ها واسم مبهم شدن
حس کردم چیزی گفت ولی نفهمیدم که چی گفت اما بازم باید یه چیزی بگم
من:چیزی نیست تو فعلا بیا رو کول من
از اونجا به بعد دیگه تا نیمه های راه همه چیز واسم مبهم بود و تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که دقیقا چه اتفاقی واسش افتاده
چرا باید پیش هر روانی که بوده همچین کاری کنه؟
بعد از اون با خودم فکر کردم که اگه اینجوری بمونم چیزی درست نمیشه بهتره یکم باهاش حرف بزنم
من:هی آنیا چیزی نیست همه چیز درست میشه
جک:خوابیده
من:آ ـ آها
بکی:الان که خوابیده میشه بگی دقیقا چه اتفاقی افتاده؟
من:خودمم مطمئن نیستم و امیدوارم که اینطور نباشه ولی به احتمال زیاد چیزی که گردنش رو باهاش بریدند به یه چیزی آغشته شده
بکی:چ چی؟ نه نمیتونه اینجوری باشه/خنده وحشت زده
جک:امیدوارم که اینطور نباشه ولی به هرحال اگه سم باشه میتونم بفهمم چجوریه تو اینجور چیزا کارم خوبه
بکی:راست میگی
یه جورایی حس کردم بعد این حرف جک حال بکی بهتر شد
جک:آره ولی فکر نمیکنم بتونه کمکی کنه
بکی:اگه بفهمم چجوری سمیه میتونم پادزهر بسازم
جک:اگه اینطور که میگی باشه پس خوبه
من:ببینم شماها جدی این؟
جک،بکی:آره
حس کردم شعله نور کوچیکی ته دلم روشن شد و لبخندی زدم
دیگه تا وقتی به جایی که بکی پیدا کرده بود برسیم حرفی نزدیم در واقع همه مون میخواستیم زودتر به اونجا برسیم
حدود یه ربع بعد به اونجا رسیدیم جایی که بکی انتخاب کرده بود یه غار بود
رفتیم تو
آنیا رو گذاشتم پایین و به دیوار تکیه دادمش
جک و بکی هم نشستن اونجا پارچه ای که باهاش گردن آنیا رو بسته بودم باز کردم
جک هم زخم رو یکم چک کرد و بعد چشماش یه جورایی نا امید شد
جک:سمی که وارد بدنش شده خب از یکسری گیاه های جنگلی درست شده که شاید همین جا هم بتونیم پیداشون کنیم ولی فکر نمیکنم که بتونید پادزهرشو بسازید ساخت پادزهرش زیادی سخته
بکی:فقط باید بهم بگی که سم از چی ساخته شده
من:اگه نتونیم پادزهر بسازیم چی میشه؟
ادمین بقیش واسه فردا
من:احساس سوزش چی؟
ذهنم:بستگی به جوابش ممکنه که چیزی که باهاش گردنش رو بریده به چیزی آغشته شده باشه
آنیا:نمی دونم ولی خب اینو میدونم که خیلی سرده
بکی:سرده؟
آنیا:آره با اینکه خوشید تازه غروب کرده ولی خیلی سرده
ذهنم:نه نمیشه نه امکان نداره
سریع دستمو گذاشتم روی پیشونیم
من:تب داری
ذهنم: نه دوباره بلند گفتمش
آنیا:چی؟ حالا درسته که یکم هوا زیادی سرده ولی من که دیگه تب ندارم
ذهنم:دیگه تکرارش نکن نگو هوا سرده اصلا سرد نیست
من:آنیا بدن درد هم داری؟
آنیا:یکم
من:این خوب نیست
دیگه صدا ها واسم مبهم شدن
حس کردم چیزی گفت ولی نفهمیدم که چی گفت اما بازم باید یه چیزی بگم
من:چیزی نیست تو فعلا بیا رو کول من
از اونجا به بعد دیگه تا نیمه های راه همه چیز واسم مبهم بود و تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که دقیقا چه اتفاقی واسش افتاده
چرا باید پیش هر روانی که بوده همچین کاری کنه؟
بعد از اون با خودم فکر کردم که اگه اینجوری بمونم چیزی درست نمیشه بهتره یکم باهاش حرف بزنم
من:هی آنیا چیزی نیست همه چیز درست میشه
جک:خوابیده
من:آ ـ آها
بکی:الان که خوابیده میشه بگی دقیقا چه اتفاقی افتاده؟
من:خودمم مطمئن نیستم و امیدوارم که اینطور نباشه ولی به احتمال زیاد چیزی که گردنش رو باهاش بریدند به یه چیزی آغشته شده
بکی:چ چی؟ نه نمیتونه اینجوری باشه/خنده وحشت زده
جک:امیدوارم که اینطور نباشه ولی به هرحال اگه سم باشه میتونم بفهمم چجوریه تو اینجور چیزا کارم خوبه
بکی:راست میگی
یه جورایی حس کردم بعد این حرف جک حال بکی بهتر شد
جک:آره ولی فکر نمیکنم بتونه کمکی کنه
بکی:اگه بفهمم چجوری سمیه میتونم پادزهر بسازم
جک:اگه اینطور که میگی باشه پس خوبه
من:ببینم شماها جدی این؟
جک،بکی:آره
حس کردم شعله نور کوچیکی ته دلم روشن شد و لبخندی زدم
دیگه تا وقتی به جایی که بکی پیدا کرده بود برسیم حرفی نزدیم در واقع همه مون میخواستیم زودتر به اونجا برسیم
حدود یه ربع بعد به اونجا رسیدیم جایی که بکی انتخاب کرده بود یه غار بود
رفتیم تو
آنیا رو گذاشتم پایین و به دیوار تکیه دادمش
جک و بکی هم نشستن اونجا پارچه ای که باهاش گردن آنیا رو بسته بودم باز کردم
جک هم زخم رو یکم چک کرد و بعد چشماش یه جورایی نا امید شد
جک:سمی که وارد بدنش شده خب از یکسری گیاه های جنگلی درست شده که شاید همین جا هم بتونیم پیداشون کنیم ولی فکر نمیکنم که بتونید پادزهرشو بسازید ساخت پادزهرش زیادی سخته
بکی:فقط باید بهم بگی که سم از چی ساخته شده
من:اگه نتونیم پادزهر بسازیم چی میشه؟
ادمین بقیش واسه فردا
۳.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.