(اون برادر من نیست)
P20
*که دیدم جونگ کوک وارد ست عکاسی شد
وقتی که دیدمش قلبم به تپش افتاد (استایل اسلاید ۲)
و چشمام روش قفل شد
خیلی وقت بود اینطوری بودم به خصوص از وقتی که کارش رو روی استیج یا آهنگاش و دنساش حس غریبی بهم میدادن
لوکا: واو اون واقعا فوقالعاده اس
ات: آره همینطوره
*ولی نگاه های جونگ کوک عصبی بودن .....بعد چند ثانیه لب زد: اوه بیب توام که اینجایی
که لوکا دم گوشم گفت: همو میشناسین
ات: آره یجورایی
*ویو جونگ کوک*
از پچ پچ های ات اون پسره لجم میگرفت حتی وقتی که میدیدم باهم صمیمی ان عصبی میشدم
این حس رو بار اولی نیست که احساس میکنم
*که صدای بلند یه خانمی که بهش میخورد نظاره گر روی عکاسی های ماست سکوت رو شکست
خانم: خب دوربین هارو تنظیم کنید و آماده باشید .....سریع
*سعی کردم از فکر بیام بیرون و شروع کردم به تنظیم کردن دوربین که دیدم لوکا هم داره همین کارو میکنه بهش لبخندی زدم و دوباره شروع کردم به تنظیم کردن دوربین
*ویو جونگ کوک*.
تمام حواسم روی ات بود
وقتی داش دوربینشو تنظیم میکرد به اون پسره که بغلش بود لبخند میزد که باعث میشد عصبی تر بشم
ات توی این ۱ ماهه که دیدمش یه بارم بهم لبخند نزده
و این بازم منو عصبی تر میکرد
روی صندلی نشتم و استایل هایی که از قبل برنامه ریزی شده بود و گرفتم (اسلاید هارو نگاه کنید ....هرچند میدونم تحمل نداشتید و همه شو نگاه کردید🤣🤣)
*ویوات*
سرم رو بردم پایین تا از جونگ کوک عکس بگیرم
از توی دوربین نگاهش میکردم که دیدم کتش رو از روی یکی از شونه هش در آورد
قلبم دوباره تند تند میزد
که یهو........
*که دیدم جونگ کوک وارد ست عکاسی شد
وقتی که دیدمش قلبم به تپش افتاد (استایل اسلاید ۲)
و چشمام روش قفل شد
خیلی وقت بود اینطوری بودم به خصوص از وقتی که کارش رو روی استیج یا آهنگاش و دنساش حس غریبی بهم میدادن
لوکا: واو اون واقعا فوقالعاده اس
ات: آره همینطوره
*ولی نگاه های جونگ کوک عصبی بودن .....بعد چند ثانیه لب زد: اوه بیب توام که اینجایی
که لوکا دم گوشم گفت: همو میشناسین
ات: آره یجورایی
*ویو جونگ کوک*
از پچ پچ های ات اون پسره لجم میگرفت حتی وقتی که میدیدم باهم صمیمی ان عصبی میشدم
این حس رو بار اولی نیست که احساس میکنم
*که صدای بلند یه خانمی که بهش میخورد نظاره گر روی عکاسی های ماست سکوت رو شکست
خانم: خب دوربین هارو تنظیم کنید و آماده باشید .....سریع
*سعی کردم از فکر بیام بیرون و شروع کردم به تنظیم کردن دوربین که دیدم لوکا هم داره همین کارو میکنه بهش لبخندی زدم و دوباره شروع کردم به تنظیم کردن دوربین
*ویو جونگ کوک*.
تمام حواسم روی ات بود
وقتی داش دوربینشو تنظیم میکرد به اون پسره که بغلش بود لبخند میزد که باعث میشد عصبی تر بشم
ات توی این ۱ ماهه که دیدمش یه بارم بهم لبخند نزده
و این بازم منو عصبی تر میکرد
روی صندلی نشتم و استایل هایی که از قبل برنامه ریزی شده بود و گرفتم (اسلاید هارو نگاه کنید ....هرچند میدونم تحمل نداشتید و همه شو نگاه کردید🤣🤣)
*ویوات*
سرم رو بردم پایین تا از جونگ کوک عکس بگیرم
از توی دوربین نگاهش میکردم که دیدم کتش رو از روی یکی از شونه هش در آورد
قلبم دوباره تند تند میزد
که یهو........
۱۳.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.