P.4(آخر)
مکالمه ته و کوک
ته_سلام
کوک_سلام خوبی؟
ته_خوبم یه سوال
کوک_چیه
ته_خب..وقتی با ماریا دعوا میکنی چی براش میخری؟
کوک_چطور
ته_حالا بگو
کوک_نکنه...
ته_اره اره دعواش کردم
کوک_ببین به خدا بیام آمریکا کشتمت
ته_حالا بگووووو
کوک_چمدونم اسباب بازی و چیپس و اینا
ته_اوک
کوک_من برم بای
ته_قطع کرد
از دید ته
رفتم براش کلی اسباب بازی و خوراکی گرفتم و تزیین کردم و اومدم خونه
از دید ماریا
دلم میخواست فرار کنم ولی اگر میرفتم ته منو مدید اه ته عوضی(خفه شو بیشعور خودت عوضی دختره..)
همینطوری داشتم گریه میکردم که در خورد
و باز شد
ته_بیب(بچه ها چون ته خیلی رو خواهرش حساس بود و دوسش داشت خیلی با هم راحت بودن)
ماریا_ولم کن
ته_بیبی من ببخشید دیگهههههه غلط کردم
ماریا_میدونی که نمیب(با چیزی که دید شکه شد)
یه کوه خوراکی و اسباب بازی بوددددد عررررزر
ماریا_ت..ته
ته_هیس همش برای خودته
ماریا_عرررر
ته_حالا بخشیدی
ماریا_شایددد(بی شک)
ته_لبخند کیوت
_______________
زیاز حمایت نکردید ولی گذاشتم لایک کنید دیههههه و حمایت که دستم شکست
ته_سلام
کوک_سلام خوبی؟
ته_خوبم یه سوال
کوک_چیه
ته_خب..وقتی با ماریا دعوا میکنی چی براش میخری؟
کوک_چطور
ته_حالا بگو
کوک_نکنه...
ته_اره اره دعواش کردم
کوک_ببین به خدا بیام آمریکا کشتمت
ته_حالا بگووووو
کوک_چمدونم اسباب بازی و چیپس و اینا
ته_اوک
کوک_من برم بای
ته_قطع کرد
از دید ته
رفتم براش کلی اسباب بازی و خوراکی گرفتم و تزیین کردم و اومدم خونه
از دید ماریا
دلم میخواست فرار کنم ولی اگر میرفتم ته منو مدید اه ته عوضی(خفه شو بیشعور خودت عوضی دختره..)
همینطوری داشتم گریه میکردم که در خورد
و باز شد
ته_بیب(بچه ها چون ته خیلی رو خواهرش حساس بود و دوسش داشت خیلی با هم راحت بودن)
ماریا_ولم کن
ته_بیبی من ببخشید دیگهههههه غلط کردم
ماریا_میدونی که نمیب(با چیزی که دید شکه شد)
یه کوه خوراکی و اسباب بازی بوددددد عررررزر
ماریا_ت..ته
ته_هیس همش برای خودته
ماریا_عرررر
ته_حالا بخشیدی
ماریا_شایددد(بی شک)
ته_لبخند کیوت
_______________
زیاز حمایت نکردید ولی گذاشتم لایک کنید دیههههه و حمایت که دستم شکست
۷.۴k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.