رمانBlack & White پارت 13
فردا صبح ساعت ۶نیم
از زبان شوگا از خواب پاشدم رفتم دست صورتم رو شستم زود لباس پوشیدم رفتم طرف اتاق یونا در رو زدم ولی میدونستم خوابه ولی یهو گفت بیا خیلی تعجب کردم چون اون تو این ساعت اصلا بلند نمیشد رفتم تو دیدم هنوز دستش تو پهلوی چپش هس تعجب کردم رفتم کنار تختش گفتم خوبی گفت اره ولی از صدای لرزش معلوم بود خوب نیس گفتم شب نرفتی حموم گفت نه چون حوصله نداشتم گفتم باشه بعد رفتم سمتش گفتم دروغ نگو راستشو بگو پهلوت درد میکنه میدونستم لجبازی میکنه چون لجباز خس ولی با حرفش تعجب کردم که گفت اره یکم درد میکنه رفتم نشستم کنار تختش یکم بهش نزدیک بودم گفتم میتونم لباست رو یکم بالا ببرم ببینم چیشده ولی این دفعه مطمئن بودم میگه نخیر داشتم ناامید میشدم که گفت باشه از تعجب داشتم شاخ در میوردم لباسش رو بالا بردم دیدم هم بدنش سرده و و هم از عرق چیزی معلوم نیس گفتم میخوای کمکت کنم ببرمت حموم گفت نه خودم میرم گفتم باشه بعد کمکش کردم تا دم حموم بردم ولی از صداش و حرکاتاس رفتارش معلوم بود خوب نیس بعد رفت حموم من هم نشستم رو تخت از زبان یونا خیلی پهلوم درد میکرد دیگه امروز رو لجبازی نمیکردم به همین خاطر گذاشتم کمکم کنه بعد حموم حوله ام رو دورم پیچیدم و اومدم از حموم بیرون دیدم نشسته رو تخت از زبان شوگا نشسته بودم که یونا از حموم در اومد رفتم سمتش گفتم الان خوبی گفت یکم گفتم باشه گفت میخوام لبای عوض کنم گفتم باشه من تو دسشویی هستم بعد لباست بگو بیام گفتم باشه رفتم دسشویی و ولی دیگه در رو نه بستم تو آینه به خودم نگاه میکردم بعد سرم رو وقتی چرخوندم نگاهم به یونا افتاد که بدنش خیلی عالی بود نگاه کردن اون یه شلوارک کوتاه پوشیده بود و با یه نیم تاب آب دهنم رو با صدا دار قورت دادم بعد با داد یونا که میگفت میتونی بیای به خودم اومدم رفتم سمتش اون خیلی پوستش سفید بود بعد گفتم درد میکنه گفت کم ولی زیاد نه از زبان تهیونگ از خواب که پاشدم بعد دست و صورتمو شستم و لباس هام رو عوض کردم مستقیم رفتم به سمت اتاق سانا اون رنگ کاملا پریده بود و بدنش داغ بود رفتم سمتش دستم رو گذاشتم رو پیشونیش اون تب داشت از تب داشت میسوخت زود رفتم پایین گفتم یه کاسه بدین زور گرفتم رفتم اتاقش آب رو پر کردم و با دستمال میکشیدم که تب بیاد پایین خوب شده بود ولی داشت هذیان میگفت من نمیام من نمیام منو ول کن بعد یکم آروم شد و رنگش یکم درسش شد.....
از زبان شوگا از خواب پاشدم رفتم دست صورتم رو شستم زود لباس پوشیدم رفتم طرف اتاق یونا در رو زدم ولی میدونستم خوابه ولی یهو گفت بیا خیلی تعجب کردم چون اون تو این ساعت اصلا بلند نمیشد رفتم تو دیدم هنوز دستش تو پهلوی چپش هس تعجب کردم رفتم کنار تختش گفتم خوبی گفت اره ولی از صدای لرزش معلوم بود خوب نیس گفتم شب نرفتی حموم گفت نه چون حوصله نداشتم گفتم باشه بعد رفتم سمتش گفتم دروغ نگو راستشو بگو پهلوت درد میکنه میدونستم لجبازی میکنه چون لجباز خس ولی با حرفش تعجب کردم که گفت اره یکم درد میکنه رفتم نشستم کنار تختش یکم بهش نزدیک بودم گفتم میتونم لباست رو یکم بالا ببرم ببینم چیشده ولی این دفعه مطمئن بودم میگه نخیر داشتم ناامید میشدم که گفت باشه از تعجب داشتم شاخ در میوردم لباسش رو بالا بردم دیدم هم بدنش سرده و و هم از عرق چیزی معلوم نیس گفتم میخوای کمکت کنم ببرمت حموم گفت نه خودم میرم گفتم باشه بعد کمکش کردم تا دم حموم بردم ولی از صداش و حرکاتاس رفتارش معلوم بود خوب نیس بعد رفت حموم من هم نشستم رو تخت از زبان یونا خیلی پهلوم درد میکرد دیگه امروز رو لجبازی نمیکردم به همین خاطر گذاشتم کمکم کنه بعد حموم حوله ام رو دورم پیچیدم و اومدم از حموم بیرون دیدم نشسته رو تخت از زبان شوگا نشسته بودم که یونا از حموم در اومد رفتم سمتش گفتم الان خوبی گفت یکم گفتم باشه گفت میخوام لبای عوض کنم گفتم باشه من تو دسشویی هستم بعد لباست بگو بیام گفتم باشه رفتم دسشویی و ولی دیگه در رو نه بستم تو آینه به خودم نگاه میکردم بعد سرم رو وقتی چرخوندم نگاهم به یونا افتاد که بدنش خیلی عالی بود نگاه کردن اون یه شلوارک کوتاه پوشیده بود و با یه نیم تاب آب دهنم رو با صدا دار قورت دادم بعد با داد یونا که میگفت میتونی بیای به خودم اومدم رفتم سمتش اون خیلی پوستش سفید بود بعد گفتم درد میکنه گفت کم ولی زیاد نه از زبان تهیونگ از خواب که پاشدم بعد دست و صورتمو شستم و لباس هام رو عوض کردم مستقیم رفتم به سمت اتاق سانا اون رنگ کاملا پریده بود و بدنش داغ بود رفتم سمتش دستم رو گذاشتم رو پیشونیش اون تب داشت از تب داشت میسوخت زود رفتم پایین گفتم یه کاسه بدین زور گرفتم رفتم اتاقش آب رو پر کردم و با دستمال میکشیدم که تب بیاد پایین خوب شده بود ولی داشت هذیان میگفت من نمیام من نمیام منو ول کن بعد یکم آروم شد و رنگش یکم درسش شد.....
۳۹.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.