کاکتوس رنگی 🌵🌈 پارت ۴
آروم لباستو در اوردم
اوکی خیلی سعی کردم با دیدن سیسپک خاش ریک نشون ندم ولی می شد آخه
کوک رو کولشکردم و بردمش تو حموم از پرسیدم : کمک میخواد
ک: ن برو بیرون
ا: آخه میخوام کمکتون کنم
ک: من پرستار اوردم ن ی هرزه
ا: از این حرف ناراحت شدم ول ب تخم نداشتم گرفتم
اودم بیرون
با خودم گفتم یکیرو تخت کوک استرا کنم وقتی ک درتزکشیدمتختشخیلی نرم بود داشتم توش غرق میشدم
چشمام سنگین شده بود
آروم آروم داش خوابم میبرد ک صدای کوک منو ب خودش جلب کرد
سریع بلند شدم
رفتم تو حموم و کمکش کردم بیاد بیرونلباساشو با چشم بسته پوشندم و خیلی با این ست بانی شده بود ی سرگرد بی اعصاب ک شبیه بانی کوچوله ( سرگرد : دادستان )
کف میخوام استراحت کنم برو بیرون
رفتم بیرون
پشت درش نشستم دیدم گوشیش داره زنگ میخوره
صداش شاد شد و نمیدونم کی بود ولی ب اسم هینگ صداش میکرد
ک شندیم گف : ن نامجونا نیا
اهان پس اسمش نامجونه
البته میدونم پشت در وایستادن و یواشکی ب حرف مردم گوش دادان کار خوبی نی ولی من این کارو کردم
شدندم گفت داری امروز میای
باشه پس ساعت ۵ منتظرم
ساعت ۵ الان ۴:۳۰ پس سریع رفتم یه ست خوشگل پوشدم و در زدم
ک: بیا تو
ا: سرگرد خوشگل شدم
ک: خبریه؟
ا: خودم زدم ب اون راه ننننن همین طوری پوشیدم
ک : اهان
ا : من برم
رفتم تو اتاق و ی آرایش ملایم کردم و موهامو انقد از بالا سفت بستم نمیتونسم پلک بزنم
ساعت ۴:۵۶ دقیقه شد
ک دیدم زنگ امارات خورد ی پسر هیکیلی خوشگل و قد بلند وارشد و رو ب من ب من گف : شما
درخمار بگزانید
اوکی خیلی سعی کردم با دیدن سیسپک خاش ریک نشون ندم ولی می شد آخه
کوک رو کولشکردم و بردمش تو حموم از پرسیدم : کمک میخواد
ک: ن برو بیرون
ا: آخه میخوام کمکتون کنم
ک: من پرستار اوردم ن ی هرزه
ا: از این حرف ناراحت شدم ول ب تخم نداشتم گرفتم
اودم بیرون
با خودم گفتم یکیرو تخت کوک استرا کنم وقتی ک درتزکشیدمتختشخیلی نرم بود داشتم توش غرق میشدم
چشمام سنگین شده بود
آروم آروم داش خوابم میبرد ک صدای کوک منو ب خودش جلب کرد
سریع بلند شدم
رفتم تو حموم و کمکش کردم بیاد بیرونلباساشو با چشم بسته پوشندم و خیلی با این ست بانی شده بود ی سرگرد بی اعصاب ک شبیه بانی کوچوله ( سرگرد : دادستان )
کف میخوام استراحت کنم برو بیرون
رفتم بیرون
پشت درش نشستم دیدم گوشیش داره زنگ میخوره
صداش شاد شد و نمیدونم کی بود ولی ب اسم هینگ صداش میکرد
ک شندیم گف : ن نامجونا نیا
اهان پس اسمش نامجونه
البته میدونم پشت در وایستادن و یواشکی ب حرف مردم گوش دادان کار خوبی نی ولی من این کارو کردم
شدندم گفت داری امروز میای
باشه پس ساعت ۵ منتظرم
ساعت ۵ الان ۴:۳۰ پس سریع رفتم یه ست خوشگل پوشدم و در زدم
ک: بیا تو
ا: سرگرد خوشگل شدم
ک: خبریه؟
ا: خودم زدم ب اون راه ننننن همین طوری پوشیدم
ک : اهان
ا : من برم
رفتم تو اتاق و ی آرایش ملایم کردم و موهامو انقد از بالا سفت بستم نمیتونسم پلک بزنم
ساعت ۴:۵۶ دقیقه شد
ک دیدم زنگ امارات خورد ی پسر هیکیلی خوشگل و قد بلند وارشد و رو ب من ب من گف : شما
درخمار بگزانید
۱۴.۷k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.