part 2 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت میکرد
part 2 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت میکرد
part 2
همه رفتیم داخل کلاس که معلم اومد شروع بع درس دادن داد
که یه نگاهای سنگینی روی خودم حس کردم ولی مخل نه دادم
ولی هنوز اون نگاهای سنگین روم بودم برگشتم دیدم همون
پسرست که داشت نگام میکرد سریع برگشتم ولی هنوز داشتم
نگام میکرد
ویو کوک
امروز یه دانش آموز جدید داشتیم که لیا اول از هم رفت شروع
به اذیت کردنش کرد ولی خیلی وقت کسی رو اذیت نکردم و این
بهترین گزینه برای اذیت کردن هست فقط داشتم نگاهش میکردم
که یهو. خودش برگشت نگام کرد و بعد سریع روشو اونور کرد
اصلا از حرف های معلمه هیچی نفهمیدم که زنگ خورد
ویو یونا
اون پسره هنوز داشت نگام میکرد یکم معذب شده بودم که زنگ
خورد همه رفتیم برای نهار منم رفتم رفتم داشتم غذامون
برمیداشتم که سرکله این پسر پیدا شد
_آخه بیشتر بردار بخور ضفه کردی*خنده
هیچی نگفتم غذامو برداشتم نشستم یه گوشه میخواستم غذامو
بخورم که یهو اون پسر نوشابشو ریخت رو غذام عصبی شدم
ولی نشون نه دادم که یهو یکی از موهام گرفت برگشتم دیدم
لیاست
خیلی بد میکشید منو انداخت زمین که بچه ها شروع به خندیدن
کردن بعد یهو یه لگد بدی زد به دلم که بعد 1 ساعت ولم کردن
دوباره موهامو گرفت
=ببین دختر جون بهتر از اینجا بری
بعد از اون حرف موهامو ول کرد و بعد دوباره خندیدن که یهو
نگام به همون پسره افتاد یه نیشخنده مرموزی زده بود که همه از
اون جا رفتن من فقط مونده بودم حتی نمیتونستم ازجام بلند شم
+عههه هر جا میرم برام قلدری میکنن نمی
تونم یک روز تو مدرسه بدون قلدری زندگیم
کنم*گریه
بزو از جام بلند شدم خودمو تمیز کردم رفتم سر کلاس وقتی
وارد کلاس شدم دیدم لیا و کوک و بقیه یجوری بهم نگاه کردن
سریع رفتم سرجام نشستم که 1ساعت بعد زنگ خورد داشتم
وسالامو جمع میکردم که یهو یکی کیفم رو گرفت دیدم کوک
+کیفم رو بده
ولی توجهی نکرد دوباره گفتم
+میگم کیفم رو بده
part 2
همه رفتیم داخل کلاس که معلم اومد شروع بع درس دادن داد
که یه نگاهای سنگینی روی خودم حس کردم ولی مخل نه دادم
ولی هنوز اون نگاهای سنگین روم بودم برگشتم دیدم همون
پسرست که داشت نگام میکرد سریع برگشتم ولی هنوز داشتم
نگام میکرد
ویو کوک
امروز یه دانش آموز جدید داشتیم که لیا اول از هم رفت شروع
به اذیت کردنش کرد ولی خیلی وقت کسی رو اذیت نکردم و این
بهترین گزینه برای اذیت کردن هست فقط داشتم نگاهش میکردم
که یهو. خودش برگشت نگام کرد و بعد سریع روشو اونور کرد
اصلا از حرف های معلمه هیچی نفهمیدم که زنگ خورد
ویو یونا
اون پسره هنوز داشت نگام میکرد یکم معذب شده بودم که زنگ
خورد همه رفتیم برای نهار منم رفتم رفتم داشتم غذامون
برمیداشتم که سرکله این پسر پیدا شد
_آخه بیشتر بردار بخور ضفه کردی*خنده
هیچی نگفتم غذامو برداشتم نشستم یه گوشه میخواستم غذامو
بخورم که یهو اون پسر نوشابشو ریخت رو غذام عصبی شدم
ولی نشون نه دادم که یهو یکی از موهام گرفت برگشتم دیدم
لیاست
خیلی بد میکشید منو انداخت زمین که بچه ها شروع به خندیدن
کردن بعد یهو یه لگد بدی زد به دلم که بعد 1 ساعت ولم کردن
دوباره موهامو گرفت
=ببین دختر جون بهتر از اینجا بری
بعد از اون حرف موهامو ول کرد و بعد دوباره خندیدن که یهو
نگام به همون پسره افتاد یه نیشخنده مرموزی زده بود که همه از
اون جا رفتن من فقط مونده بودم حتی نمیتونستم ازجام بلند شم
+عههه هر جا میرم برام قلدری میکنن نمی
تونم یک روز تو مدرسه بدون قلدری زندگیم
کنم*گریه
بزو از جام بلند شدم خودمو تمیز کردم رفتم سر کلاس وقتی
وارد کلاس شدم دیدم لیا و کوک و بقیه یجوری بهم نگاه کردن
سریع رفتم سرجام نشستم که 1ساعت بعد زنگ خورد داشتم
وسالامو جمع میکردم که یهو یکی کیفم رو گرفت دیدم کوک
+کیفم رو بده
ولی توجهی نکرد دوباره گفتم
+میگم کیفم رو بده
۱۸.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.