مردم سرزمین من چقدر مهربانند ;
مردم سرزمین من چقدر مهربانند ;
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند محبت كردند محبت كردددددند و حسابم را رسیدند .
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند بساز . . . . .
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند محبت كردند محبت كردددددند و حسابم را رسیدند .
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند بساز . . . . .
۵۰۵
۲۳ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.