مقصر part2
#مقصر part2
کوک مست شد و دست به کار شد ولی من ظرفیتم بالا بود یک دختر اون گوشه داشت رقص میله میرفت خیلی آشنا بود ولی هر چقدر فک کردم نفهمیدم کیه بیخیالش شدم و خودم و با دختری که در حال شی*ک زدن برام بود مشغول کردم
پیک چهارم و سر میکشیدم که صدای آشنایی به گوشم خورد
ات: ایییی، ولم کن روانی....ایییی...کمک...کسی صدام و میشنوه؟
تا صداش و شنیدم خاطراتم مث فیلم از جلو چشام رد شد
ویو تهیونگ
دختره رو کنار زدم و دویدم سمت اتاقی که صدایی ات ازش میومد درو باز کردم که دیدم یک مرد با ویب*راتور وایستاده بالا سر ات
رفتم جلو و هلش دادم کنار و تو صورت ات خم شدم
تهیونگ: سالمی؟
ات: (سرتکون دادن ضعیف)
دستم و بردم سمت تار موهاش و از صورتش کنارش زدم
هنوزم همون بود فقط بالغ تر شده بود
تو فکر بودم که یک چیز سفت خورد تو سرم برگشتم سمتش با صندلی آهنی کوبیده بود تو سرم
مرده: گمشو بیرون مزاحم
تهیونگ: مزاحم؟( پوزخند)
ویو ات
یهو قیافش جدی شد و از جاش بلند شد و قدم به قدم به مرده نزدیک شد
تهیونگ: چطور جرعت میکنی مزاحم خطابم کنی وقتی داری به دختری که مال منرو اذیت میکنی؟ (اخم)
تا مرده خواست حرفی بزنه تف**نگش و از جیبش درآورد و یک تیر تو مغز مرده خالی کرد که من جیغ کشیدم
اومد نزدیک و خیره به لبام شد
بعد از چند ثانیه لباش و گذاشت رو لبام و بو**سیدم منم باهاش همکاری کردم
از زیر بو**تم گرفت و بلندم کرد پاهام و دور کم*رش ح*لقه کردم تا نیوفتم
ازم جدا شد و براید استایل بغلم کرد و بردم سمت ماشینش(تو الان نباید بگرخی؟) گذاشتم رو صندلی عقب و خودشم رانندگی کرد
بعد از چند دقیقه رانندگی رسیدیم به یک عمارت بزرگ و دارک
اومد درو باز کرد و دوباره بغلم کرد و بردم سمت عمارت هوا تاریک و صاعقه میزد
خدمتکارا درو باز کردن و رفتیم تو داخل عمارت هم به دارکی و ترسناکی بیرونش بود بردم سمت یک اتاق که تخت گینک سایز با رو تختی های سیاه با رگ هایی طلایی روش بود دیوارهای اتاق تماما مشکی بود
گذاشتم رو تخت و پرده های توری مشکی دور تخت و باز کرد پرده رو کنار زدو اومد رو تخت
اروم اروم بهم نزدیک شد منم عقب تر میرفتم تا جایی که به تاج تخت تکیه دادم
تهیونگ: منو شناختی؟
ات: ن...نه (اضطراب)
تکخند زد و سرش و انداخت پایین
تهیونگ: چرا وقتی اونجا تو بار بو*سیدمت جلوم و نگرفتی؟
ات:تت..تو..
تهیونگ: آره خودمم همون کیم تهیونگ بدبختی که پنج سال پیش اونطوری خردش کردی (پوزخند)
ات: ت..تهیون...
(شروع اصمات جنبه نداری نخون🔞)
ل*ب*ش و محکم کو*بید رو لبم و از پشت گردنم گرفت سرش خم کرد و محکم تر مک زد جوری که شوری خون و بین لبام حس کردم از کمرم گرفت و اروم خوابوندم رو تخت...
حمایت کیوتام🥲♥️
کوک مست شد و دست به کار شد ولی من ظرفیتم بالا بود یک دختر اون گوشه داشت رقص میله میرفت خیلی آشنا بود ولی هر چقدر فک کردم نفهمیدم کیه بیخیالش شدم و خودم و با دختری که در حال شی*ک زدن برام بود مشغول کردم
پیک چهارم و سر میکشیدم که صدای آشنایی به گوشم خورد
ات: ایییی، ولم کن روانی....ایییی...کمک...کسی صدام و میشنوه؟
تا صداش و شنیدم خاطراتم مث فیلم از جلو چشام رد شد
ویو تهیونگ
دختره رو کنار زدم و دویدم سمت اتاقی که صدایی ات ازش میومد درو باز کردم که دیدم یک مرد با ویب*راتور وایستاده بالا سر ات
رفتم جلو و هلش دادم کنار و تو صورت ات خم شدم
تهیونگ: سالمی؟
ات: (سرتکون دادن ضعیف)
دستم و بردم سمت تار موهاش و از صورتش کنارش زدم
هنوزم همون بود فقط بالغ تر شده بود
تو فکر بودم که یک چیز سفت خورد تو سرم برگشتم سمتش با صندلی آهنی کوبیده بود تو سرم
مرده: گمشو بیرون مزاحم
تهیونگ: مزاحم؟( پوزخند)
ویو ات
یهو قیافش جدی شد و از جاش بلند شد و قدم به قدم به مرده نزدیک شد
تهیونگ: چطور جرعت میکنی مزاحم خطابم کنی وقتی داری به دختری که مال منرو اذیت میکنی؟ (اخم)
تا مرده خواست حرفی بزنه تف**نگش و از جیبش درآورد و یک تیر تو مغز مرده خالی کرد که من جیغ کشیدم
اومد نزدیک و خیره به لبام شد
بعد از چند ثانیه لباش و گذاشت رو لبام و بو**سیدم منم باهاش همکاری کردم
از زیر بو**تم گرفت و بلندم کرد پاهام و دور کم*رش ح*لقه کردم تا نیوفتم
ازم جدا شد و براید استایل بغلم کرد و بردم سمت ماشینش(تو الان نباید بگرخی؟) گذاشتم رو صندلی عقب و خودشم رانندگی کرد
بعد از چند دقیقه رانندگی رسیدیم به یک عمارت بزرگ و دارک
اومد درو باز کرد و دوباره بغلم کرد و بردم سمت عمارت هوا تاریک و صاعقه میزد
خدمتکارا درو باز کردن و رفتیم تو داخل عمارت هم به دارکی و ترسناکی بیرونش بود بردم سمت یک اتاق که تخت گینک سایز با رو تختی های سیاه با رگ هایی طلایی روش بود دیوارهای اتاق تماما مشکی بود
گذاشتم رو تخت و پرده های توری مشکی دور تخت و باز کرد پرده رو کنار زدو اومد رو تخت
اروم اروم بهم نزدیک شد منم عقب تر میرفتم تا جایی که به تاج تخت تکیه دادم
تهیونگ: منو شناختی؟
ات: ن...نه (اضطراب)
تکخند زد و سرش و انداخت پایین
تهیونگ: چرا وقتی اونجا تو بار بو*سیدمت جلوم و نگرفتی؟
ات:تت..تو..
تهیونگ: آره خودمم همون کیم تهیونگ بدبختی که پنج سال پیش اونطوری خردش کردی (پوزخند)
ات: ت..تهیون...
(شروع اصمات جنبه نداری نخون🔞)
ل*ب*ش و محکم کو*بید رو لبم و از پشت گردنم گرفت سرش خم کرد و محکم تر مک زد جوری که شوری خون و بین لبام حس کردم از کمرم گرفت و اروم خوابوندم رو تخت...
حمایت کیوتام🥲♥️
۷.۱k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.