عشق ابدی پارت ۲۷ ( پارت چند بود؟🤨)
عشق ابدی پارت ۲۷ ( پارت چند بود؟🤨)
ویو یونگی
جیمین رو بردم تو اتاق.
راستش مامان اینا قبل رفتن بهم گفتن تو این مدت که نیستن مال خودم بکنمش ؛ اما خب میترسیدم که ازم بدش بیاد
با اصرار گذاشت یه فیلم بزارم . منم مثبت هیجده گذاشتم ؛ ولی خودم هم فکر نمیکردم که انقدررررر تحریک شم .
بهش گفتم بره تو اتاق اما از تعجب نرفت
منم بلندش کردم و بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت .
- شوگا لطفا نکن ، برو دوش بگیر
بیب مجبورم
-نه نیستی!!
چرا نمیخوای مال من شی؟!(ناراحت)
-ن...نه ... نه شوگا ... من...من فقط میترسم ، خیلی هم میترسم . تا حالا نداشتم و نمیدونم چجوریه ...(استرس)
بیبی قول میدم آروم پیش برم . بهم اعتماد کن ، بهت خوش میگذره
-شو....ش...شوگا (هل)
باشه ؟! ( مهربون و بم )
-خیله خب...
وقتی اینو گفت هجوم آوردم سمت لباش و با ولع میبوسیدم ، بعد چند مین از لباس دل کندم و رفتم سراغ گردنش
هنوز جای مارکام مونده بود پس بوسه های آروم میذاشتم و همینطور میرفتم پایین تر تا رسیدم به شلوارش
شلوارش رو کشیدم پایین که رونای خوشگلش نمایان شدن ؛ بشدتتتت تحریک شده بودم
جوری که صبر نداشتم و برش گردوندم ؛ باکسرش رو در آوردم که بوتی خوشگلش جلو چشمام اومد . سفید و گردالی بود( استغفرالله 😑)
لباسای خودم رو هم در آوردم و د.ی.ک.م رو روی ورودیش گذاشتم تا آمادش کنم
یکم که گذشت آروم آروم واردش کردم
هنوز کلاهک د.ی.ک.م کامل نرفته بود توش که صدای ناله های فوق العاده اش بلند شد ؛ آروم آروم کل عضوم رو کردم داخل . معرکه بود ؛ بلاخره دارم مال خودم میکنمش . بلاخره رویام به حقیقت پیوست
-آ...آ...آههههه ، آهههه د...درش ...درشبیار درد داره(ناله)
آروم باش ، الان دردش میوفته
-اوممممم اوه آههههه
یکم گذاشتم تا عادت کنه و بعدش شروع کردم آروم آروم تلمبه زدن .
-آه آییییی ، اوم آهههههه ههههه اهه
میدونستم اولش درد داره ، اما بعد یکم که تلمبه میزدم از ناله هاش مشخص بود خوشش اومده .
-آههههه...اوم بیشت...بیشتر .. آهههه آممم اوهههه
بیب ناله هات دیوونه ام میکنه
-اوههههه آهههه ، بیشتر دد...ددی.
سرعتم رو بیشتر کردم و تند تر از قبل توش میکوبیدم. با هر تلمبه عقب جلو میشد و ناله های ریتم گرفته بود .
-آه.آهه..آههه..آهههههه ، اوممم آهههه
همینطور ادامه میدادم که دیدم دستش داره میره سمت د.ی.ک.ش
دست رو گرفتم و آوردم پشتش رو کمرش .
-اما...اما ددی ، آهههههه
بلاخره ارضا شدم ، اما میدونستم هنوز ارضا نشده ؛ پس براش هند جاب رفتم و بعد هم کامش خالی شد رو تخت
۳ راند ادامه دادیم .
از خستگی افتادیم رو تخت
آهههه بیب عالی بودی
-درد دارم
از پشت گرفتمش و دستم رو گذاشتم رو شکمش و ماساژ دادم براش . بعد هم بلندش کردم و رفتیم تو حموم
نشوندمش تو وان و خودم رفتم پشتش ....
ویو یونگی
جیمین رو بردم تو اتاق.
راستش مامان اینا قبل رفتن بهم گفتن تو این مدت که نیستن مال خودم بکنمش ؛ اما خب میترسیدم که ازم بدش بیاد
با اصرار گذاشت یه فیلم بزارم . منم مثبت هیجده گذاشتم ؛ ولی خودم هم فکر نمیکردم که انقدررررر تحریک شم .
بهش گفتم بره تو اتاق اما از تعجب نرفت
منم بلندش کردم و بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت .
- شوگا لطفا نکن ، برو دوش بگیر
بیب مجبورم
-نه نیستی!!
چرا نمیخوای مال من شی؟!(ناراحت)
-ن...نه ... نه شوگا ... من...من فقط میترسم ، خیلی هم میترسم . تا حالا نداشتم و نمیدونم چجوریه ...(استرس)
بیبی قول میدم آروم پیش برم . بهم اعتماد کن ، بهت خوش میگذره
-شو....ش...شوگا (هل)
باشه ؟! ( مهربون و بم )
-خیله خب...
وقتی اینو گفت هجوم آوردم سمت لباش و با ولع میبوسیدم ، بعد چند مین از لباس دل کندم و رفتم سراغ گردنش
هنوز جای مارکام مونده بود پس بوسه های آروم میذاشتم و همینطور میرفتم پایین تر تا رسیدم به شلوارش
شلوارش رو کشیدم پایین که رونای خوشگلش نمایان شدن ؛ بشدتتتت تحریک شده بودم
جوری که صبر نداشتم و برش گردوندم ؛ باکسرش رو در آوردم که بوتی خوشگلش جلو چشمام اومد . سفید و گردالی بود( استغفرالله 😑)
لباسای خودم رو هم در آوردم و د.ی.ک.م رو روی ورودیش گذاشتم تا آمادش کنم
یکم که گذشت آروم آروم واردش کردم
هنوز کلاهک د.ی.ک.م کامل نرفته بود توش که صدای ناله های فوق العاده اش بلند شد ؛ آروم آروم کل عضوم رو کردم داخل . معرکه بود ؛ بلاخره دارم مال خودم میکنمش . بلاخره رویام به حقیقت پیوست
-آ...آ...آههههه ، آهههه د...درش ...درشبیار درد داره(ناله)
آروم باش ، الان دردش میوفته
-اوممممم اوه آههههه
یکم گذاشتم تا عادت کنه و بعدش شروع کردم آروم آروم تلمبه زدن .
-آه آییییی ، اوم آهههههه ههههه اهه
میدونستم اولش درد داره ، اما بعد یکم که تلمبه میزدم از ناله هاش مشخص بود خوشش اومده .
-آههههه...اوم بیشت...بیشتر .. آهههه آممم اوهههه
بیب ناله هات دیوونه ام میکنه
-اوههههه آهههه ، بیشتر دد...ددی.
سرعتم رو بیشتر کردم و تند تر از قبل توش میکوبیدم. با هر تلمبه عقب جلو میشد و ناله های ریتم گرفته بود .
-آه.آهه..آههه..آهههههه ، اوممم آهههه
همینطور ادامه میدادم که دیدم دستش داره میره سمت د.ی.ک.ش
دست رو گرفتم و آوردم پشتش رو کمرش .
-اما...اما ددی ، آهههههه
بلاخره ارضا شدم ، اما میدونستم هنوز ارضا نشده ؛ پس براش هند جاب رفتم و بعد هم کامش خالی شد رو تخت
۳ راند ادامه دادیم .
از خستگی افتادیم رو تخت
آهههه بیب عالی بودی
-درد دارم
از پشت گرفتمش و دستم رو گذاشتم رو شکمش و ماساژ دادم براش . بعد هم بلندش کردم و رفتیم تو حموم
نشوندمش تو وان و خودم رفتم پشتش ....
۲.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.