ولیعهد بزرگ کره
پارت ۸
ویو ته
با صدای خدمتکارا از خواب بیدار شدم....امروز همون روز بود....روزی که قرار بود با عشق زندگیم ملاقات کنم....اسمش رو نمیدونستم...نمیشناختمش اما دوستش داشتم....لباس پوشیدم و برای صبحونه سمت میز رفتم....همه سر میز بودن
(پدر ته: پادشاه کیم جونگ مین= پ. مادر ته: ملکه کیم میلاندا=م)
پ. ته چرا اینقدر دیر؟
-متاسفم پدر....خواب موندم
م. جونگ....بیخیال شو....تهیونگ بشین
-ممنون مادر
پ. بشین....امشب مراسمه میدونی دیگه؟
-بله ولی فکر نکنم نیاز به مراسم باشه!
م. اگر میخوای از زیر ازدواج کردن در بری باید بگم نمیتونی
- نه....خب من یکیو دوست دارم
پ. واقعا ته؟؟؟ اوه میلاندا..... تونستم روزی که ته اعتراف میکنه یکیو دوست داره رو ببینم
م. این عالیه تهیونگ اون کیه؟
&داداش عزیزم دختره رو یبار دیده اسمش نمیدونه حتی نمیدون از کدوم خانوادس اینو من بهش گفتم!
پ. ته جین داره جدی میگه؟
م. از کدوم خانوادس؟
-خانواده جیانگ...
م. اونا دوتا دختر دارن نه جونگ؟
پ. میلاندا درست میگه...کدوم؟ ا.ت یا جیمان؟
-نمیدونم کدومه....لب برکه دوشس نشسته بو...
پ. صبر کن چجوری رفتی اونجا؟
(ته کل قضیه رو تعریف میکنه و مشخصات ظاهری ا.ت رو میگه)
م. اوه تهیونگ کافیه دستم بهت برسه
-چیکار کنم کنجکاو شدم
&احتمالا جیانگ ا.ت بوده!
-چطور
&اونا فقط یه دختر ریز جسه و اسب سوار دارن که از خونه در میره
پ. منظورت چیه جین؟
&جیانگ ا.ت بعضی روز ها از خونه فرار میکنه و میره برکه دوشس....اما جیانگ جیمان از روزی که دوشس کشته شد دیگه اونجا نمیره
-پس جیانگ ا.ت.....اسمش ا.ته
م. تهیونگ مطمعنی میخوای باهاش ازدواج کنی؟ دستی دستی الکی پلکی نمیشه ها...این ازدواجه....داریم در مورد یه عمر زندگی مشترک حرف میزنیم!
-دوستش دارم مادر
پ. باشه ولی نمیشه مهمونی رو کنسل کرد...میری مهمونی بهش درخواست رقص میدی و بعد از یک روز من برای خانواده اش درخواست ازدواج میفرستم باشه؟
-چشم پدر خیلی ممنون(خوشحال)
ویو ا.ت
صبح با صدای جیمی بیدار شدم....لباس پوشیدم و رفتم برای صبحونه دوباره قضیه این مهمونی....اعصابم خورد شده بود بعد از رفتن پدر مسقتیم رفتم تو اتاقم و در رو قفل کردم و تا وقتی که از مزون برای لباس مراسم نیومده بودن در اتاقم رو باز نکردم
ادامه دارد
ویو ته
با صدای خدمتکارا از خواب بیدار شدم....امروز همون روز بود....روزی که قرار بود با عشق زندگیم ملاقات کنم....اسمش رو نمیدونستم...نمیشناختمش اما دوستش داشتم....لباس پوشیدم و برای صبحونه سمت میز رفتم....همه سر میز بودن
(پدر ته: پادشاه کیم جونگ مین= پ. مادر ته: ملکه کیم میلاندا=م)
پ. ته چرا اینقدر دیر؟
-متاسفم پدر....خواب موندم
م. جونگ....بیخیال شو....تهیونگ بشین
-ممنون مادر
پ. بشین....امشب مراسمه میدونی دیگه؟
-بله ولی فکر نکنم نیاز به مراسم باشه!
م. اگر میخوای از زیر ازدواج کردن در بری باید بگم نمیتونی
- نه....خب من یکیو دوست دارم
پ. واقعا ته؟؟؟ اوه میلاندا..... تونستم روزی که ته اعتراف میکنه یکیو دوست داره رو ببینم
م. این عالیه تهیونگ اون کیه؟
&داداش عزیزم دختره رو یبار دیده اسمش نمیدونه حتی نمیدون از کدوم خانوادس اینو من بهش گفتم!
پ. ته جین داره جدی میگه؟
م. از کدوم خانوادس؟
-خانواده جیانگ...
م. اونا دوتا دختر دارن نه جونگ؟
پ. میلاندا درست میگه...کدوم؟ ا.ت یا جیمان؟
-نمیدونم کدومه....لب برکه دوشس نشسته بو...
پ. صبر کن چجوری رفتی اونجا؟
(ته کل قضیه رو تعریف میکنه و مشخصات ظاهری ا.ت رو میگه)
م. اوه تهیونگ کافیه دستم بهت برسه
-چیکار کنم کنجکاو شدم
&احتمالا جیانگ ا.ت بوده!
-چطور
&اونا فقط یه دختر ریز جسه و اسب سوار دارن که از خونه در میره
پ. منظورت چیه جین؟
&جیانگ ا.ت بعضی روز ها از خونه فرار میکنه و میره برکه دوشس....اما جیانگ جیمان از روزی که دوشس کشته شد دیگه اونجا نمیره
-پس جیانگ ا.ت.....اسمش ا.ته
م. تهیونگ مطمعنی میخوای باهاش ازدواج کنی؟ دستی دستی الکی پلکی نمیشه ها...این ازدواجه....داریم در مورد یه عمر زندگی مشترک حرف میزنیم!
-دوستش دارم مادر
پ. باشه ولی نمیشه مهمونی رو کنسل کرد...میری مهمونی بهش درخواست رقص میدی و بعد از یک روز من برای خانواده اش درخواست ازدواج میفرستم باشه؟
-چشم پدر خیلی ممنون(خوشحال)
ویو ا.ت
صبح با صدای جیمی بیدار شدم....لباس پوشیدم و رفتم برای صبحونه دوباره قضیه این مهمونی....اعصابم خورد شده بود بعد از رفتن پدر مسقتیم رفتم تو اتاقم و در رو قفل کردم و تا وقتی که از مزون برای لباس مراسم نیومده بودن در اتاقم رو باز نکردم
ادامه دارد
۴.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.