مهمونی تموم شد و دیگ داشتید میرفتید که
مهمونی تموم شد و دیگ داشتید میرفتید که
یادم افتاد که کیفم رو جا گذاشتم
رفتم داخل مهمونی تا برش دارم
دیدم جیمین هنوز
توی مهمونیه
سرش رو با دستاش گرفته و داره گریه میکنه
ت. جی. جیمیننن حالت خوبه
جیمین. نه خوب نیستم
ت. چراااااا
جیمین. همین الان خبر بم رسید که پدرم فوت کرده😢😞
ت. وایییی چراااا
جیمین. نمیدونم😢😞
ویو ت. دیدم ک جیمین داره به من نزدیک میشه و یهو منو بغل کرد
ت. جیمین چیکار میکنی
جیمین. هیششش لطفا چند ثانیه هیچی نگو
ت. من خیلی استرس
داشتم و خیلی ترسیده بودم
چون ممکنه تهیونگ مارو ببینه
بعد یهو دیدم که
یکی پشت پنجره
وایساده و داره
وارو نگاه میکنه
چون چراغ ها خاموش بودن
زیاد نمیتونستم بیرون رو نگاه کنم
یکم دقت کردم و بعد فهمیدم
ا. اون................
پایان
شرایط پارت بعدی
۱۴ لایک
۱۶ کامنت 🙂
یادم افتاد که کیفم رو جا گذاشتم
رفتم داخل مهمونی تا برش دارم
دیدم جیمین هنوز
توی مهمونیه
سرش رو با دستاش گرفته و داره گریه میکنه
ت. جی. جیمیننن حالت خوبه
جیمین. نه خوب نیستم
ت. چراااااا
جیمین. همین الان خبر بم رسید که پدرم فوت کرده😢😞
ت. وایییی چراااا
جیمین. نمیدونم😢😞
ویو ت. دیدم ک جیمین داره به من نزدیک میشه و یهو منو بغل کرد
ت. جیمین چیکار میکنی
جیمین. هیششش لطفا چند ثانیه هیچی نگو
ت. من خیلی استرس
داشتم و خیلی ترسیده بودم
چون ممکنه تهیونگ مارو ببینه
بعد یهو دیدم که
یکی پشت پنجره
وایساده و داره
وارو نگاه میکنه
چون چراغ ها خاموش بودن
زیاد نمیتونستم بیرون رو نگاه کنم
یکم دقت کردم و بعد فهمیدم
ا. اون................
پایان
شرایط پارت بعدی
۱۴ لایک
۱۶ کامنت 🙂
۱۱.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.