فکرشم نمیکردم پارت (7)
ا/ت:مثله همیشه چیزه خاصی نداشت
مریم:ولی یکمی سخت بود ...حالا بیخی راستی درمورد رشته برداری فکر کردی همونه هنرعه؟؟؟
ا/ت:نه ...هنر نیست ....وکالت ....(با بی حوصلگی)
مریم:(بعد از اینکه جوابه سوالی که ازش پرسیدمو شنیدم....ولی انتظار داشتم بگه هنر.......واقعا شوکه شدم و هم خیلی ناراحت )
مریم:ا/ت. .......یه سوال ....تو واقعا همینو میخوای؟؟؟؟؟
ا/ت:.............
مریم: ا/ت چرا حرفی نمیزنی؟؟؟؟ا/ت.
ا/ت:مریم.....چاره ای ندارم....... توام بهتره ناراحت نباش....(با حالت کیوت)
مریم:(واقعا دلم واسش میسوزه نه این کلمه درست نیست ....براش ناراحتم.......چطور میتونه اینقدر قوی باشه تو هر شرایط......۳ سال......۳ سال با خانوادش جنگید......اونم بخاطره هنر...... )
ا/ت.....تو.....
ا/ت:ولش .....بلاخره تو که میدونی از هر راهیم که شده به چیزی که میخوام میرسم......بعدشم چیزی نشده که گندش میکنی اعصابتو خورد نکن وقتی من به چپمم نیست توام ول(با خنده ملیح)
مریم:واقعا من موندم فازت چیه تو دختر نکنه تو فضایی چیزی هستی
ا/ت:دقیقا بدی تو خال من فضاییم😂😂😂😋
مریم :من یه دیقه دیگه اینجا بمونم از دست دیونه میشم بریم از مدیر اجازه بگیریم بریم .
ا/ت:اوکی
فلش بک تو راهه خونه__________________
مریم:راستی
ا/ت:هم
مریم:وقت نشد ازت بپرسم ولی چندروز پیش چی شد؟؟؟
اسما از کلاس اون جوری اومد بیرون؟؟؟
ا/ت:هیییی هیچی خانم با به اصطلاح اکیپش میخواستن منو خیط کنن ولی متاسفانه.......نه خوشبختانه خودشون خیط شدن مخصوصا اون کله کچی(اسما)
مریم:پس که اینطور
ا/ت:آره دیگه
فلش بک به چند دقیقه بعد_____________________
به نزدیکای خونه مریم رسیدیم آخه از اون راه منم میرفتم خونه پس از هم جدا شدیم :
مریم:بای ممیمونکم
ا/ت:همچنین گاو جونم😂😂😂😂
فقط میخواستم زود برسم خونه بدم تو اتاقم چون الان به هیچی جز خواب فکر نمیکردم ___________
ا/ت:من اومدم (بازو بسته شدن در)
(هیییییی چرا من باید قیافه اینو ببینم هر روز)
بنیامین:سلام چندتا
ا/ت:هان؟؟؟چی چندتا؟؟؟
بنیامین:امتحانو ....چندتا ر*یدی😏
ا/ت:یعنی ریدن من تو امتحان اینقدر برات خوشاینده؟؟
بنیامین:نه ولی اذیت کردنت آره 😂😂😂
ا/ت:حوصله بحث با تو ندارم .....ولی باید بگم که قراره تو ذوقت بخوره چون اینطوری که میگی نیست زیاد مطمئن نباش
بنیامین:میبینیم
ا/ت:میبینیم
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم رفتم کمی غذا خوردم بعد رفتم مثله جناز خسته کوفته افتادم رو تخت چشامو رو هم گذاشتم ولی نخوابیدم ..................چقدر آرامش بخشه
میدونم کم بود ولی خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه
لطفا اون قلب سفید رو قرمز کن چون انرژی میگیرم برای گذاشتم پارت بعد و با گذاشتن کامنت بهم روحیه بده تا بهتر پارت بعدو بزارم 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
مریم:ولی یکمی سخت بود ...حالا بیخی راستی درمورد رشته برداری فکر کردی همونه هنرعه؟؟؟
ا/ت:نه ...هنر نیست ....وکالت ....(با بی حوصلگی)
مریم:(بعد از اینکه جوابه سوالی که ازش پرسیدمو شنیدم....ولی انتظار داشتم بگه هنر.......واقعا شوکه شدم و هم خیلی ناراحت )
مریم:ا/ت. .......یه سوال ....تو واقعا همینو میخوای؟؟؟؟؟
ا/ت:.............
مریم: ا/ت چرا حرفی نمیزنی؟؟؟؟ا/ت.
ا/ت:مریم.....چاره ای ندارم....... توام بهتره ناراحت نباش....(با حالت کیوت)
مریم:(واقعا دلم واسش میسوزه نه این کلمه درست نیست ....براش ناراحتم.......چطور میتونه اینقدر قوی باشه تو هر شرایط......۳ سال......۳ سال با خانوادش جنگید......اونم بخاطره هنر...... )
ا/ت.....تو.....
ا/ت:ولش .....بلاخره تو که میدونی از هر راهیم که شده به چیزی که میخوام میرسم......بعدشم چیزی نشده که گندش میکنی اعصابتو خورد نکن وقتی من به چپمم نیست توام ول(با خنده ملیح)
مریم:واقعا من موندم فازت چیه تو دختر نکنه تو فضایی چیزی هستی
ا/ت:دقیقا بدی تو خال من فضاییم😂😂😂😋
مریم :من یه دیقه دیگه اینجا بمونم از دست دیونه میشم بریم از مدیر اجازه بگیریم بریم .
ا/ت:اوکی
فلش بک تو راهه خونه__________________
مریم:راستی
ا/ت:هم
مریم:وقت نشد ازت بپرسم ولی چندروز پیش چی شد؟؟؟
اسما از کلاس اون جوری اومد بیرون؟؟؟
ا/ت:هیییی هیچی خانم با به اصطلاح اکیپش میخواستن منو خیط کنن ولی متاسفانه.......نه خوشبختانه خودشون خیط شدن مخصوصا اون کله کچی(اسما)
مریم:پس که اینطور
ا/ت:آره دیگه
فلش بک به چند دقیقه بعد_____________________
به نزدیکای خونه مریم رسیدیم آخه از اون راه منم میرفتم خونه پس از هم جدا شدیم :
مریم:بای ممیمونکم
ا/ت:همچنین گاو جونم😂😂😂😂
فقط میخواستم زود برسم خونه بدم تو اتاقم چون الان به هیچی جز خواب فکر نمیکردم ___________
ا/ت:من اومدم (بازو بسته شدن در)
(هیییییی چرا من باید قیافه اینو ببینم هر روز)
بنیامین:سلام چندتا
ا/ت:هان؟؟؟چی چندتا؟؟؟
بنیامین:امتحانو ....چندتا ر*یدی😏
ا/ت:یعنی ریدن من تو امتحان اینقدر برات خوشاینده؟؟
بنیامین:نه ولی اذیت کردنت آره 😂😂😂
ا/ت:حوصله بحث با تو ندارم .....ولی باید بگم که قراره تو ذوقت بخوره چون اینطوری که میگی نیست زیاد مطمئن نباش
بنیامین:میبینیم
ا/ت:میبینیم
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم رفتم کمی غذا خوردم بعد رفتم مثله جناز خسته کوفته افتادم رو تخت چشامو رو هم گذاشتم ولی نخوابیدم ..................چقدر آرامش بخشه
میدونم کم بود ولی خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه
لطفا اون قلب سفید رو قرمز کن چون انرژی میگیرم برای گذاشتم پارت بعد و با گذاشتن کامنت بهم روحیه بده تا بهتر پارت بعدو بزارم 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۳۰.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.