دختری از جنس جاسوس(پارت77)
بالاخره تیم ها ترتیبشون رو چیدن و بازی رو شروع کردن اوایل بازی خوب پیش رفت ولی یکم گذشت و تیم تام عقب افتاد تام حتی یکمم عصاب نداشت که جواب بازیکن ها رو بده دایانا هم همش داشت حرصش رو درمیاورد
دایانا:اخی نمیتونی جلو بزنی نارحت نباش
تام همین طور داشت از عصبانیت نفس نفس میزد که یهو توپ رو شوت کرده و توپ خورد تو صورت دایانا و دایانا پرت شد تو دروازه
ذهن تام:گند زدم اون دختر دزموندا بود کارم تمومه
یهو دایانا پاشد
دایانا:ای احمق من کاپیتان تیمم من نباشم تیم میره رو هوا اخه چه مرگته وحشی
تام سریع معذرت خواهی کرد ولی فایده ای نداشت دایانا قبول نکرد
(تو خونه)
دامیان:پس که اینطور با توپ زد تو صورتت
انیا:عیب نداره از قصد که نزده
دایانا:مامان با توپ به یکی از اعضای خانواده دزموند شوت زده خورده تو صورتش به نظرت موردی نداره
دامیان:نباید انقدر مغرور باشی فردا معذرت خواهیش رو قبول میکنی
(فردا)
از زبان تام
باید ازش معذرت بخوام دوباره وگرنه بدبخت میشم دزموندا خونه خرابم میکنن خب میزارم تو سالن ناهارخوری اینکار رو میکنم
(سالن ناهارخوری)
از زبان تام
اها اوناهاشن مارگو و دایانا و تالیا حالا میرم ازش معذرت خواهی میکنم رفتم سمت دایانا اول کسی به روی خودش نیاورد ولی یکم بعد دایانا با بقیه دوستاش پاشدن اومدن سمتم
ذهن تالیا:ینی دایانا میخواد بهش بگه دوسش داره
ذهن دایانا:تو خواب ببینی من از این متنفرم(دروغ)
تام:دایانا میدونی من…..بابت دیروز……..(کردن دستش لای موهاش)متأسفم
ذهن دایانا:چی با اینکه قبول نکردم دوباره اومد چرا قلبم انقدر تندتند میزنه ینی من عاشق این شدم عمرا امکان نداره
مارگو:سرخ شدی خانم خانما
دایانا:ساکت شو اعصاب ندارم
ذهن دایانا:اون خیلی با ادبه که ازم معذرت خواسته چی نه نه نه اون با کمال بی ادبی با توپ اونجور زد به من نه نه این درست نیست اینجوری نبود انقدر نزن قلب احمق اون یه پسر احمقه امکان نداره من عاشقش شده باشم نه اصلا خجالت اوره(سرخ شدن زیاد)
دایانا:برو گمشو پسره ی اشغال هیچ وقت نمیبخشمت غرورم اجازه نمیدهههههههههه(باداد)
ذهن تام:تموم شد رفت بدبخت شدم
(یه هفته بعد)
بالاخره زمان مسابقات رسید دایانا ترتیب رو چید نیمه اول بازی تیم دایانا برد ولی توی نیمه دوم همه چی سخت تر شد تو نیمه دوم حمله ها تعویض شدن و باعث شد تیم حریف قوی بشه دوت هم بازی خیلی حوبی داشت همش یکی از حمله ها رو دیریپ میکرد ولی اون حمله خیلی عصبی شد و محکم به سمت دوت شوت کرد کاترین وقتی دید وضعییت چطوره رفت جلوی دوت و از دوت دفاع کرد ولی چون توپ خورده بود توی دستش پنالتی شد
دایانا:نگران نباشید مارکو تو برا پنالتی عالیی برو تو دروازه
و بالاخره پنالتی رو زدن ولی گل نشد کاترین بخاطر ضربه ای که تو شکمش خورده بود نتونست ادامه بده بالاخره بازی به نفع تیم دایانا تموم شد و هر کدوم از اعضای تیم یه استلا جایزه گرفتن
(خونه)
ذهن دایانا:پسره ی اشغال امکان نداره عاشقش شده باشم
ذهن انیا:بله دیگه چی عاشقم شد
انیا:دامی عشقم باهام بیا تو اتاق کارت دارم
دامیان:اومدم
انیا:دامیان دایانا عاشق شده
دامیان:برگام
دایانا:اخی نمیتونی جلو بزنی نارحت نباش
تام همین طور داشت از عصبانیت نفس نفس میزد که یهو توپ رو شوت کرده و توپ خورد تو صورت دایانا و دایانا پرت شد تو دروازه
ذهن تام:گند زدم اون دختر دزموندا بود کارم تمومه
یهو دایانا پاشد
دایانا:ای احمق من کاپیتان تیمم من نباشم تیم میره رو هوا اخه چه مرگته وحشی
تام سریع معذرت خواهی کرد ولی فایده ای نداشت دایانا قبول نکرد
(تو خونه)
دامیان:پس که اینطور با توپ زد تو صورتت
انیا:عیب نداره از قصد که نزده
دایانا:مامان با توپ به یکی از اعضای خانواده دزموند شوت زده خورده تو صورتش به نظرت موردی نداره
دامیان:نباید انقدر مغرور باشی فردا معذرت خواهیش رو قبول میکنی
(فردا)
از زبان تام
باید ازش معذرت بخوام دوباره وگرنه بدبخت میشم دزموندا خونه خرابم میکنن خب میزارم تو سالن ناهارخوری اینکار رو میکنم
(سالن ناهارخوری)
از زبان تام
اها اوناهاشن مارگو و دایانا و تالیا حالا میرم ازش معذرت خواهی میکنم رفتم سمت دایانا اول کسی به روی خودش نیاورد ولی یکم بعد دایانا با بقیه دوستاش پاشدن اومدن سمتم
ذهن تالیا:ینی دایانا میخواد بهش بگه دوسش داره
ذهن دایانا:تو خواب ببینی من از این متنفرم(دروغ)
تام:دایانا میدونی من…..بابت دیروز……..(کردن دستش لای موهاش)متأسفم
ذهن دایانا:چی با اینکه قبول نکردم دوباره اومد چرا قلبم انقدر تندتند میزنه ینی من عاشق این شدم عمرا امکان نداره
مارگو:سرخ شدی خانم خانما
دایانا:ساکت شو اعصاب ندارم
ذهن دایانا:اون خیلی با ادبه که ازم معذرت خواسته چی نه نه نه اون با کمال بی ادبی با توپ اونجور زد به من نه نه این درست نیست اینجوری نبود انقدر نزن قلب احمق اون یه پسر احمقه امکان نداره من عاشقش شده باشم نه اصلا خجالت اوره(سرخ شدن زیاد)
دایانا:برو گمشو پسره ی اشغال هیچ وقت نمیبخشمت غرورم اجازه نمیدهههههههههه(باداد)
ذهن تام:تموم شد رفت بدبخت شدم
(یه هفته بعد)
بالاخره زمان مسابقات رسید دایانا ترتیب رو چید نیمه اول بازی تیم دایانا برد ولی توی نیمه دوم همه چی سخت تر شد تو نیمه دوم حمله ها تعویض شدن و باعث شد تیم حریف قوی بشه دوت هم بازی خیلی حوبی داشت همش یکی از حمله ها رو دیریپ میکرد ولی اون حمله خیلی عصبی شد و محکم به سمت دوت شوت کرد کاترین وقتی دید وضعییت چطوره رفت جلوی دوت و از دوت دفاع کرد ولی چون توپ خورده بود توی دستش پنالتی شد
دایانا:نگران نباشید مارکو تو برا پنالتی عالیی برو تو دروازه
و بالاخره پنالتی رو زدن ولی گل نشد کاترین بخاطر ضربه ای که تو شکمش خورده بود نتونست ادامه بده بالاخره بازی به نفع تیم دایانا تموم شد و هر کدوم از اعضای تیم یه استلا جایزه گرفتن
(خونه)
ذهن دایانا:پسره ی اشغال امکان نداره عاشقش شده باشم
ذهن انیا:بله دیگه چی عاشقم شد
انیا:دامی عشقم باهام بیا تو اتاق کارت دارم
دامیان:اومدم
انیا:دامیان دایانا عاشق شده
دامیان:برگام
۴.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.