فیک (برادر من)پارت۲
فیک (برادر من)پارت۲
*سانزو ویو*
_امروز مایکی یک ماموریت برای من اون کله بنفشی ها داره(منظورش برادران هایتانی)
_قبلش داشتیم برای خودمون تو خیابون ها قدم میزدیم تا یک نقشه خوب بکشیم که یکدفعه صدای داد دو نفر اومد یکیش با گریه بود صداش برام خیلی آشنا بود شبیه صدای ات!اون مگه نباید خونه باشه بهش گفته بودم
_اوی کله بنفشی ها فکر کنم صدای گریه خواهرم
÷چرا باید اینجا باشه مگه بهش نگفتی که خونه باشهه😑
_اهه مطمعن نیستم ولی بریم چک کنیم
÷/حله بریم
*سانزو ویو*
وقتی رفتیم با چیزی که دیدم خون جلو چشمام اومد اون اشغال عوضی(آیزک)میخواست خواهرم بزور ببره با خودش(نکته ات به دلایلی از صدا های بلند میترسه و گریه میکنه)(نکته دوم سانزو چند نفر مسئول مراقبت از ات گذاشته بدون اینکه خود ات بفهمه)
_اوی دیوث دست به خواهرم نزن(با داد)
×اوو اقای سانزو شرمنده ولیخ واهرت برلی منهههه(با پوزخند)
/باکا(اهمق) حرف دهنت بفهم
×اونقت شما کیش میشی ها؟
/÷ ما دوستای برادرشیم و عضو باند بانتن
پس گه نخور (پوکر)
×تو گفتی منم گوش کردم(این آیزک ادم بشو نیس)
*ات ویو*
+آیزک میخواست منو ببره تو ماشین که صدای سانزو اومد به همرا دو نفر که گفتن چی چی عضو باند بانتن یعنی سانزو باهاشون تو عضو خطرناک ترین باند کل ژاپن و اونا باهم دوستن همینجوری تو افکار خورم غرق بودم که سوزشی روی سرم ایجاد شد و بعدماده ای رو روی سرم احساس کردم و سیاهیی
*سانزو ویو*
یهو دیدم آیزک زد تو سر ات و ات بیهوش شد کاتانم از ریندو گرفتم به سمت آیزک رفتم میتونستمنگاه ترسناکم حس کنم آیزک تیکه پاره کردم ران من این گند کاری جمع کردیم ریندو هم ات برد بیمارستان بعدش هم رفتیم بیمارستان
*بیمارستان*
÷ران سانزو بیاین اینجاا
_چیشد ات حالش خوبه(نگران)
÷امم سرش ضربه بدی خورده ولی بهوش اومد نیاز به مراقبت داره باید چند نفر پیشش باشن
_بهشون نگفتی میتونه اینجا بمونه یا نه؟
÷گفتن میسه ولی به ضررش تموم میشه محیط بیمارستان محیط خوبی برای ات نیست خودت میدونی با صدا های بلند چجوری میشه دیگه
_اه الان چیکار کنیم
÷/ به مایکی بگیم ؟
_اون الان برامون چیکار میتونه بکنهه
$خیلی کارا (سرد)
_م م ماییکی
$برادران هایتانی سانزو مراقب ات باشین ماموریت های الان به چند نفر دیگه میدم تا بتونی مراقب خواهرت باشی
_ممنونننن
$من برم شما هم ات هرچه سریع تر ببرین به عمارت تا پلیس نیومده
÷/_باشه
*پرش زمانی به ۲ ساعت بعد*
*ات ویو*
چشمام باز کردم تو یک اتاق بزرگ بودم به دقیق مثل سلیقه خودم بودکه چشمم به برادرم اون دو تا مرد خورد
_ات حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟ اون اشغال چی خواست؟...
*سانزو ویو*
_امروز مایکی یک ماموریت برای من اون کله بنفشی ها داره(منظورش برادران هایتانی)
_قبلش داشتیم برای خودمون تو خیابون ها قدم میزدیم تا یک نقشه خوب بکشیم که یکدفعه صدای داد دو نفر اومد یکیش با گریه بود صداش برام خیلی آشنا بود شبیه صدای ات!اون مگه نباید خونه باشه بهش گفته بودم
_اوی کله بنفشی ها فکر کنم صدای گریه خواهرم
÷چرا باید اینجا باشه مگه بهش نگفتی که خونه باشهه😑
_اهه مطمعن نیستم ولی بریم چک کنیم
÷/حله بریم
*سانزو ویو*
وقتی رفتیم با چیزی که دیدم خون جلو چشمام اومد اون اشغال عوضی(آیزک)میخواست خواهرم بزور ببره با خودش(نکته ات به دلایلی از صدا های بلند میترسه و گریه میکنه)(نکته دوم سانزو چند نفر مسئول مراقبت از ات گذاشته بدون اینکه خود ات بفهمه)
_اوی دیوث دست به خواهرم نزن(با داد)
×اوو اقای سانزو شرمنده ولیخ واهرت برلی منهههه(با پوزخند)
/باکا(اهمق) حرف دهنت بفهم
×اونقت شما کیش میشی ها؟
/÷ ما دوستای برادرشیم و عضو باند بانتن
پس گه نخور (پوکر)
×تو گفتی منم گوش کردم(این آیزک ادم بشو نیس)
*ات ویو*
+آیزک میخواست منو ببره تو ماشین که صدای سانزو اومد به همرا دو نفر که گفتن چی چی عضو باند بانتن یعنی سانزو باهاشون تو عضو خطرناک ترین باند کل ژاپن و اونا باهم دوستن همینجوری تو افکار خورم غرق بودم که سوزشی روی سرم ایجاد شد و بعدماده ای رو روی سرم احساس کردم و سیاهیی
*سانزو ویو*
یهو دیدم آیزک زد تو سر ات و ات بیهوش شد کاتانم از ریندو گرفتم به سمت آیزک رفتم میتونستمنگاه ترسناکم حس کنم آیزک تیکه پاره کردم ران من این گند کاری جمع کردیم ریندو هم ات برد بیمارستان بعدش هم رفتیم بیمارستان
*بیمارستان*
÷ران سانزو بیاین اینجاا
_چیشد ات حالش خوبه(نگران)
÷امم سرش ضربه بدی خورده ولی بهوش اومد نیاز به مراقبت داره باید چند نفر پیشش باشن
_بهشون نگفتی میتونه اینجا بمونه یا نه؟
÷گفتن میسه ولی به ضررش تموم میشه محیط بیمارستان محیط خوبی برای ات نیست خودت میدونی با صدا های بلند چجوری میشه دیگه
_اه الان چیکار کنیم
÷/ به مایکی بگیم ؟
_اون الان برامون چیکار میتونه بکنهه
$خیلی کارا (سرد)
_م م ماییکی
$برادران هایتانی سانزو مراقب ات باشین ماموریت های الان به چند نفر دیگه میدم تا بتونی مراقب خواهرت باشی
_ممنونننن
$من برم شما هم ات هرچه سریع تر ببرین به عمارت تا پلیس نیومده
÷/_باشه
*پرش زمانی به ۲ ساعت بعد*
*ات ویو*
چشمام باز کردم تو یک اتاق بزرگ بودم به دقیق مثل سلیقه خودم بودکه چشمم به برادرم اون دو تا مرد خورد
_ات حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟ اون اشغال چی خواست؟...
۴.۹k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.