پارت چهل و شیش
پارت چهل و شیش
آرام: زنگ زدم آمبولانس.
ده دیقه گذشت آمبولانس رسیدد
داشتن کانیارو میبردن
ملینا و هادی اومدن
ملینا : تو چیکار کردی
آرام: تقصیر من نبود
من خواستم از خودم دفاع کنم.
پلیسا اومدن
دستبند زدن
ملینا : چیکار میکنین
بهش تجاوز شده
اون وقت دختره رو میبرین؟
آرام: ملینا به نیما بگو دوسش دارم
ملینا: فدات بشم من ( با گریه)
هادی : پس چرا ولش کرد دوسش داشت
چرا اصن با پسره اومده بود اینجا
وا
با خودش چند چنده این دختر
ملینا: هادی ما نمیتونیم قضاوت کنیم
بزار زنگ بزنم نیما
نیما : نشسته بودم خونه با گوشی ور میرفتم
گوشیم زنگ خورد
آبجیم بود
ملینا: الو سلام
نیما : الو سلام آجی خوبی
ملینا: من خوبم
داداش کجایی؟
نیما: خونه خودمم
ملینا : میگم داداش
آرام ..
نیما : چند بار بگم راجب اون حرف نزنین
اون برام تموم شد
اگه زنگ زدی راجب اون حرف بزنی قطع کن
ملینا : ولی گوش کن
آرام
نیما : بمیره مهم نیست( با داد)
گوشیو قطع کردم
گریم گرفت
ملینا : قط کرد نذاشت حرف از دهنم بیاد بیرون
هادی : اون بیچاره هم حق داره دیگه
ملینا : گفتم بهتره قضاوت نکنیم نع؟
هادی : ولش اینارو حالا بدو بریم کلانتری ببینیم چی میشه
...
یه ساعت بعد
آرام : یک ساعت بود تو بازداشتگاه بودم
اومدن منو بردن واسه بازجویی
پلیس : خب شروع کن تعریف کن
آرام: با گریه شروع کردم:
خب آقای پلیس اون خواستگارمه
من هنوز بهش جواب مثبت نداده بودم
فقط اومدن شیرینی خوردیم و صحبت کردیم
قرار شد امشبم باهم بریم باغ تو شهریار این سومین قرارمون بود باهم
این قرارهارو ما برای آشنایی میذاشتیم
شام خوردیم اونجا
جمع کردیم
من گفتم که بریم دیگه بسه
ولی اون گفت که کارت دارم
منم گفتم چه کاری
بهم نزدیک شد و سعی کرد منو ببوسه
من فرار کردم طبقه بالا گوشیم رو بردارم و زنگ بزنم خانوادم یا یکی از دوستام
ولی متاسفانه افتاد دنبالم و در رو قفل کرد
اومد جلو و لباسامو در آورد و سعی کرد بهم تجاوز کنه
منم مجبور شدم گلدون کنار میز رو بزنم تو سرش
بخدا میخواستم از خودم دفاع کنم
پلیس : میفهمم چی میگین خانوم
چون بهتون تجاوز شده متاسفانه اگر بمیره هم قتل عمد محسوب نمیشه
اگه زنده بمونه هم قد آسیبی که بهش رسوندین حبس محکوم میشین
شیش ماه اینا
الانم باید منتظر بمونیم که خبری بشع
آرام: آقا تورو خدا من میترسم بازداشتگاه بمونم
من میتونم میترسم ( با گریه و داد )
پلیس : خب خب گریه نکنین یه لحظه
میتونی بیای اتاق من بشینی تا خبری شه
آرام : دستتون درد نکنه آقای پلیس.
ملینا: رفتم اتاق پلیس
آرام اونجا بود
گریه میکرد
چشماش قرمز شده بود
دلم خیلی سوخت
آرام: ملیناااا
ملینا : دورت بگردم من بیا بغلم ..
آرام: زنگ زدم آمبولانس.
ده دیقه گذشت آمبولانس رسیدد
داشتن کانیارو میبردن
ملینا و هادی اومدن
ملینا : تو چیکار کردی
آرام: تقصیر من نبود
من خواستم از خودم دفاع کنم.
پلیسا اومدن
دستبند زدن
ملینا : چیکار میکنین
بهش تجاوز شده
اون وقت دختره رو میبرین؟
آرام: ملینا به نیما بگو دوسش دارم
ملینا: فدات بشم من ( با گریه)
هادی : پس چرا ولش کرد دوسش داشت
چرا اصن با پسره اومده بود اینجا
وا
با خودش چند چنده این دختر
ملینا: هادی ما نمیتونیم قضاوت کنیم
بزار زنگ بزنم نیما
نیما : نشسته بودم خونه با گوشی ور میرفتم
گوشیم زنگ خورد
آبجیم بود
ملینا: الو سلام
نیما : الو سلام آجی خوبی
ملینا: من خوبم
داداش کجایی؟
نیما: خونه خودمم
ملینا : میگم داداش
آرام ..
نیما : چند بار بگم راجب اون حرف نزنین
اون برام تموم شد
اگه زنگ زدی راجب اون حرف بزنی قطع کن
ملینا : ولی گوش کن
آرام
نیما : بمیره مهم نیست( با داد)
گوشیو قطع کردم
گریم گرفت
ملینا : قط کرد نذاشت حرف از دهنم بیاد بیرون
هادی : اون بیچاره هم حق داره دیگه
ملینا : گفتم بهتره قضاوت نکنیم نع؟
هادی : ولش اینارو حالا بدو بریم کلانتری ببینیم چی میشه
...
یه ساعت بعد
آرام : یک ساعت بود تو بازداشتگاه بودم
اومدن منو بردن واسه بازجویی
پلیس : خب شروع کن تعریف کن
آرام: با گریه شروع کردم:
خب آقای پلیس اون خواستگارمه
من هنوز بهش جواب مثبت نداده بودم
فقط اومدن شیرینی خوردیم و صحبت کردیم
قرار شد امشبم باهم بریم باغ تو شهریار این سومین قرارمون بود باهم
این قرارهارو ما برای آشنایی میذاشتیم
شام خوردیم اونجا
جمع کردیم
من گفتم که بریم دیگه بسه
ولی اون گفت که کارت دارم
منم گفتم چه کاری
بهم نزدیک شد و سعی کرد منو ببوسه
من فرار کردم طبقه بالا گوشیم رو بردارم و زنگ بزنم خانوادم یا یکی از دوستام
ولی متاسفانه افتاد دنبالم و در رو قفل کرد
اومد جلو و لباسامو در آورد و سعی کرد بهم تجاوز کنه
منم مجبور شدم گلدون کنار میز رو بزنم تو سرش
بخدا میخواستم از خودم دفاع کنم
پلیس : میفهمم چی میگین خانوم
چون بهتون تجاوز شده متاسفانه اگر بمیره هم قتل عمد محسوب نمیشه
اگه زنده بمونه هم قد آسیبی که بهش رسوندین حبس محکوم میشین
شیش ماه اینا
الانم باید منتظر بمونیم که خبری بشع
آرام: آقا تورو خدا من میترسم بازداشتگاه بمونم
من میتونم میترسم ( با گریه و داد )
پلیس : خب خب گریه نکنین یه لحظه
میتونی بیای اتاق من بشینی تا خبری شه
آرام : دستتون درد نکنه آقای پلیس.
ملینا: رفتم اتاق پلیس
آرام اونجا بود
گریه میکرد
چشماش قرمز شده بود
دلم خیلی سوخت
آرام: ملیناااا
ملینا : دورت بگردم من بیا بغلم ..
۴.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.