White Rose 🤍 ²⁵
(صبح روز دادگاه)
کوک ویو]
خیلی نگران بودم چون ممکن بود آچا رو ازم بگیره مخصوصا اینکه میتونست ثابت کنه آچا نتونسته با هیچکدوم از پرستاراش جور بشه و منم نمیتونم کل روز رو پیش آچا باشم و اینطوری میتونست حضانتشو ازم بگیره
صورتمو توی دستشویی دادگاه یه آب زدم و رفتم توی اتاق انتظار کنار وکیلم نشستم تا نوبت من و پلین بشه
پلین کنار وکیلش نشسته بود و با لبخند زیرکانهای نگام میکرد
سرمو برگردوندم رو به وکیلم
جونگکوک: هیچ مدرکی علیه پلین نداریم ؟
وکیل سرشو تکون داد: نه متاسفانه آقای جئون من هرکاری از دستم بر بیاد براتون انجام میدم ولی از الان بگم نتیجهی دادگاه یجورایی مشخصه و پلین میتونه حضانت آچا رو ازتون بگیره
نفسمو فوت کردم بیرون و سعی کردم خودمو آروم نشون بدم که برای جلسهی دادگاه صدامون زدن...
(یک ربع بعد)
ات ویو]
با صدای جیغ و داد داهیون از خواب بیدار شدم
ات: چی میگی اول صبحی تو رو خدا بزار بخوابیممم
داهیون حاضر و آماده وایساده بود رو سرم: پاشو پاشو اااتتت امروز دادگاهه نیم ساعتشم گذشتههههه
با شنیدن اسم دادگاه یهو به خودم اومدم و از تخت پریدم پایین و دوییدم سمت دستشویی، بعد از شستن دست و صورتم اومدم بیرون و سریع لباسامو عوض کردم و گوشیمو از رو میز برداشتم
داهیون دست به سینه با قیافهی پوکر داشت نگام میکرد: چه عجب ...
میترسیدم دادگاه رو از دست بدم و از شدت نگرانی بغض کرده بودم: داهیون بیا بریم تو رو خدا
داهیون متوجه بغضم شد و سرشو آروم تکون داد: باشه باشه بریم
دستمو کشید و از خونه زدیم بیرون و با سرعت زیادی به سمت دادگاه حرکت کردیم...
بعد از حدود ۱۰ دقیقه رسیدیم میخواستم با عجله از ماشین پیاده شم که داهیون دستمو گرفت: ات تو موفق میشی باشه ؟؟
سرمو تکون دادم و با عجله از ماشین زدم بیرون و رفتم توی دادگاه...
(راوی: میدونم تو خماری موندید ولی بیشتر که میزارم ویسگون ارور میزنه تا قبل از ساعت ۹ شب هم پارت جدیدشو براتون میزارم)
#فیک
#فیک_جونگ_کوک
#بی_تی_اس
کوک ویو]
خیلی نگران بودم چون ممکن بود آچا رو ازم بگیره مخصوصا اینکه میتونست ثابت کنه آچا نتونسته با هیچکدوم از پرستاراش جور بشه و منم نمیتونم کل روز رو پیش آچا باشم و اینطوری میتونست حضانتشو ازم بگیره
صورتمو توی دستشویی دادگاه یه آب زدم و رفتم توی اتاق انتظار کنار وکیلم نشستم تا نوبت من و پلین بشه
پلین کنار وکیلش نشسته بود و با لبخند زیرکانهای نگام میکرد
سرمو برگردوندم رو به وکیلم
جونگکوک: هیچ مدرکی علیه پلین نداریم ؟
وکیل سرشو تکون داد: نه متاسفانه آقای جئون من هرکاری از دستم بر بیاد براتون انجام میدم ولی از الان بگم نتیجهی دادگاه یجورایی مشخصه و پلین میتونه حضانت آچا رو ازتون بگیره
نفسمو فوت کردم بیرون و سعی کردم خودمو آروم نشون بدم که برای جلسهی دادگاه صدامون زدن...
(یک ربع بعد)
ات ویو]
با صدای جیغ و داد داهیون از خواب بیدار شدم
ات: چی میگی اول صبحی تو رو خدا بزار بخوابیممم
داهیون حاضر و آماده وایساده بود رو سرم: پاشو پاشو اااتتت امروز دادگاهه نیم ساعتشم گذشتههههه
با شنیدن اسم دادگاه یهو به خودم اومدم و از تخت پریدم پایین و دوییدم سمت دستشویی، بعد از شستن دست و صورتم اومدم بیرون و سریع لباسامو عوض کردم و گوشیمو از رو میز برداشتم
داهیون دست به سینه با قیافهی پوکر داشت نگام میکرد: چه عجب ...
میترسیدم دادگاه رو از دست بدم و از شدت نگرانی بغض کرده بودم: داهیون بیا بریم تو رو خدا
داهیون متوجه بغضم شد و سرشو آروم تکون داد: باشه باشه بریم
دستمو کشید و از خونه زدیم بیرون و با سرعت زیادی به سمت دادگاه حرکت کردیم...
بعد از حدود ۱۰ دقیقه رسیدیم میخواستم با عجله از ماشین پیاده شم که داهیون دستمو گرفت: ات تو موفق میشی باشه ؟؟
سرمو تکون دادم و با عجله از ماشین زدم بیرون و رفتم توی دادگاه...
(راوی: میدونم تو خماری موندید ولی بیشتر که میزارم ویسگون ارور میزنه تا قبل از ساعت ۹ شب هم پارت جدیدشو براتون میزارم)
#فیک
#فیک_جونگ_کوک
#بی_تی_اس
۱۹.۶k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.