خدمتکار خونه ما
پارت:۱۲
ادمین ویو:ات داشت میرفت که یهو خورد به کوکی و افتادن رو هم....
لونا:چی....ام..ات...کوکییی
کوک:ام..م..ببشخید
ات:ا..اشکال ندارع
جیمین:بیب بیا اینجا...بیا بریم میخوام برات لباس بخرم
لونا:کوک...بیا ماعم بریم لباس بخریم
کوک:اوک...
÷توی مغازه÷
ات:ولی اخه این همه لباس زیاده
جیمین:نا زیاد نیست
ات:وایبی..جیمین این چقد قشنکه!(یه جوجو)
جیمین:وای ارهههه(خطاب به جوجو)
ات:خیلی کیوته(بازم خطاب به جوجو)
جیمین:وااای..اره(بازم خطاب به جوجو
ات:شبیه توعهبازم (خطاب به جوجو)
جیمین:😐...
ات:میشه ببریمش خونهههه
جیمین:البته
لونا:درحال عکاسی از خود
کوک ویو:
با حرص داشتم اون دوتا جوجه رنگی رو نگا میکردم ....اح...اخه چرا من حسودی میکنم.....!
ای خدا....
جیمین:خوب...ما خرید هامون رو کردیم نظرتون چیه بریم خونه شام بخورین و فیلم ببینیم؟
کوک:خوبه
ات:اوهوم...بلیم..
لونا:اره بریم..فقط زود اینجا گرمه
=درخانه=
ات:خوب پیتزا ها رو بیارید ..کوک توام فیلم بزار
کوک:هوم...باش
جیمین:اوم..خوشمزس
ات:اره...
لونا:وای...فیلمش خیلی ترسناکه
ات:جیغغغ
جیمین:عشققم...نترس زندگیم...من اینجامم
=جیمین ات رو بغل کرد=
کوک:...[حرص]
لونا:اوخه...ترسووووو
ات:هق
جیمین:گریه نکن...
ات:ب..باشه
_شب_
ت:اوم...شب بخیررر
جیمین:شبت به خیر بیبیی
لونا:گود نایت
کوک:.......
ات:هوم
_فردا صبح_
ات ویو:
حس کردم که.....
خماررررری
ادمین ویو:ات داشت میرفت که یهو خورد به کوکی و افتادن رو هم....
لونا:چی....ام..ات...کوکییی
کوک:ام..م..ببشخید
ات:ا..اشکال ندارع
جیمین:بیب بیا اینجا...بیا بریم میخوام برات لباس بخرم
لونا:کوک...بیا ماعم بریم لباس بخریم
کوک:اوک...
÷توی مغازه÷
ات:ولی اخه این همه لباس زیاده
جیمین:نا زیاد نیست
ات:وایبی..جیمین این چقد قشنکه!(یه جوجو)
جیمین:وای ارهههه(خطاب به جوجو)
ات:خیلی کیوته(بازم خطاب به جوجو)
جیمین:وااای..اره(بازم خطاب به جوجو
ات:شبیه توعهبازم (خطاب به جوجو)
جیمین:😐...
ات:میشه ببریمش خونهههه
جیمین:البته
لونا:درحال عکاسی از خود
کوک ویو:
با حرص داشتم اون دوتا جوجه رنگی رو نگا میکردم ....اح...اخه چرا من حسودی میکنم.....!
ای خدا....
جیمین:خوب...ما خرید هامون رو کردیم نظرتون چیه بریم خونه شام بخورین و فیلم ببینیم؟
کوک:خوبه
ات:اوهوم...بلیم..
لونا:اره بریم..فقط زود اینجا گرمه
=درخانه=
ات:خوب پیتزا ها رو بیارید ..کوک توام فیلم بزار
کوک:هوم...باش
جیمین:اوم..خوشمزس
ات:اره...
لونا:وای...فیلمش خیلی ترسناکه
ات:جیغغغ
جیمین:عشققم...نترس زندگیم...من اینجامم
=جیمین ات رو بغل کرد=
کوک:...[حرص]
لونا:اوخه...ترسووووو
ات:هق
جیمین:گریه نکن...
ات:ب..باشه
_شب_
ت:اوم...شب بخیررر
جیمین:شبت به خیر بیبیی
لونا:گود نایت
کوک:.......
ات:هوم
_فردا صبح_
ات ویو:
حس کردم که.....
خماررررری
۹.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.