My daddy 😈🍷
My daddy 😈🍷
Part:⁹
اون شب خاطرات کودکیشون رو مرور میکردن و با لذت کارشون رو پیش میبردن ساعت حدودا ¹² شب بود کارشون تموم شد و رفتن خوابیدن....
ا/ت ویو: صبح با دل درد شدیدی پاشدم دیدم جیمین مثل یهههه کوشولو(کوچولو....) خوابیده(اخ خداااا قربونش بلمممم) هعیی نه به دیشبش نه الان
خواستم پاشم که گفت
جیمین:کجا بیبی گرل
ا/ت:بیدار شدی؟
جیمین:بیدار بودم
ا/ت:آهان
جیمین:ا/ت
ا/ت:(خواب آلو) هوم
جیمین:دیشب بهت خوش گذشت؟؟
ا/ت:نه
جیمین:چرا؟!
آاا واستا ببینم شاید بخواطر این بود که...
ا/ت:نه نه بابا شوخی کردم
جیمین:😂😂
جیمین ا/ت رو بغل کرد و بوسش کرد
جیمین:بریم حموم؟؟
ا/ت:آهوم
خب خب حمومشون تموم شد البته جیمین تو حموم شیطونی هم میکرد و اینا بعد رفتن غذا خوردن و ا/ت رفت رو مبل نشست و جیمین اومد پیشش و گفت
جیمین:ا/ت میخوام یه چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو
جیمین:امم خب چیجوری بگم
ا/ت:داری نگرانم میکنی بگو
جیمین:خب من.........
چی فک کردین؟! تا پارت بعد بای بای😈
ادامه دارد خمارییییییی
شرط:³⁰ like
¹⁸⁵
Part:⁹
اون شب خاطرات کودکیشون رو مرور میکردن و با لذت کارشون رو پیش میبردن ساعت حدودا ¹² شب بود کارشون تموم شد و رفتن خوابیدن....
ا/ت ویو: صبح با دل درد شدیدی پاشدم دیدم جیمین مثل یهههه کوشولو(کوچولو....) خوابیده(اخ خداااا قربونش بلمممم) هعیی نه به دیشبش نه الان
خواستم پاشم که گفت
جیمین:کجا بیبی گرل
ا/ت:بیدار شدی؟
جیمین:بیدار بودم
ا/ت:آهان
جیمین:ا/ت
ا/ت:(خواب آلو) هوم
جیمین:دیشب بهت خوش گذشت؟؟
ا/ت:نه
جیمین:چرا؟!
آاا واستا ببینم شاید بخواطر این بود که...
ا/ت:نه نه بابا شوخی کردم
جیمین:😂😂
جیمین ا/ت رو بغل کرد و بوسش کرد
جیمین:بریم حموم؟؟
ا/ت:آهوم
خب خب حمومشون تموم شد البته جیمین تو حموم شیطونی هم میکرد و اینا بعد رفتن غذا خوردن و ا/ت رفت رو مبل نشست و جیمین اومد پیشش و گفت
جیمین:ا/ت میخوام یه چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو
جیمین:امم خب چیجوری بگم
ا/ت:داری نگرانم میکنی بگو
جیمین:خب من.........
چی فک کردین؟! تا پارت بعد بای بای😈
ادامه دارد خمارییییییی
شرط:³⁰ like
¹⁸⁵
۸.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.