از وقتی قند کله ای شد حبه ای و صدای شکشتنشون رفت..
امروز مادر با دستهای بلوری قند ریز میکرد...
وقتی میخواست قندهای قشنگش را پر کند زیر لب میگفت :
به نیت سلامتی...
به نیت شادی...
به نیت خوشبختی...
همینقدر ساده ...
همینقدر قشنگ
وقتی میخواست قندهای قشنگش را پر کند زیر لب میگفت :
به نیت سلامتی...
به نیت شادی...
به نیت خوشبختی...
همینقدر ساده ...
همینقدر قشنگ
۱.۱k
۱۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.