اسم داستان: 🖤hidden love🖤
اسم داستان: 🖤hidden love🖤
پارت سوم
ات: رسیدیم خونه منم رفتم سراغ گوشیم که دیدم پسره پیام اومده خیلی استرس داشتم جواب دادم
(پیام های ات و پسره )
پسره: سلام خوبی
ات: خوبم مرسی
پسره: چه خبر
ات: سلامتی
پسره: راستی یه جای تفریح هست فردا ما با اکیپ داریم میریم توام بیا نظرت چیه
ات: ام نمیدونم
پسره: خوب بیا خوش میگذره
ات: باشه
پسره: عالی شود پس ادرس برات میفرستم بیا
ات: اوکی
ادمین: که یهو وسط حرفا جیهوپ پشت ات ظاهر میشه گوشی میگیره
ات: برای چی بی اجازه میای تو اتاق گوشی بدههههههه
جیهوپ: با کدوم خری داری چت میکنی
ات: به تو چه
ادمین: ات اومد که گوشی بگیره که یهو میوفته روی جیهوپ ات مثل گوجه قرمز شود چند دقیقه تو بغل جیهوپ بی حرکت موند و بلند شود
ات: برو بیروننن
جیهوپ: باشه
ات: گوشی گذاشتم کنار رفتم تو رختخواب
☆ فردا صبح ☆
ات: از خواب بیدار شودم یواشکی لباس پوشیدم تا جیهوپ متوجه نشه زدم بیرون رسیدم
پسره: ات سلامم
اکیپ: خوش اومدی شنیدم رل زدی با رفیق ما
ات: خوب بل
اکیپ: خوبه معرفی میکنیم ایشون دیانا هستن و....
ادمین: بعد دور زدن رفتن تو کلاب دخترا شروع کردن به سیگار کشیدن
ات تعجب کرد چون اصلن تو این محیط ها نیومده وقت یه آب میوه میخوره بعد چند دقیقه همشون مست شودن و پسره به ات میچسبید که یهو یکی در شگوند جیهوپ بود عصبانی کلی پسرا کتک زدش ات دستش گرفت رفت تو ماشین
ات: چه جوری فهمید که اینجام
جیهوپ: چون به گوشیت ردیاب وصله
ات: عجبااااااااا
جیهوپ: 😅
ات : سرش به شیشه تکیه داد به جیهوپ و کارش فکر کرد یه حسی بهم میگه ازش خوشم اومده
پارت سوم
ات: رسیدیم خونه منم رفتم سراغ گوشیم که دیدم پسره پیام اومده خیلی استرس داشتم جواب دادم
(پیام های ات و پسره )
پسره: سلام خوبی
ات: خوبم مرسی
پسره: چه خبر
ات: سلامتی
پسره: راستی یه جای تفریح هست فردا ما با اکیپ داریم میریم توام بیا نظرت چیه
ات: ام نمیدونم
پسره: خوب بیا خوش میگذره
ات: باشه
پسره: عالی شود پس ادرس برات میفرستم بیا
ات: اوکی
ادمین: که یهو وسط حرفا جیهوپ پشت ات ظاهر میشه گوشی میگیره
ات: برای چی بی اجازه میای تو اتاق گوشی بدههههههه
جیهوپ: با کدوم خری داری چت میکنی
ات: به تو چه
ادمین: ات اومد که گوشی بگیره که یهو میوفته روی جیهوپ ات مثل گوجه قرمز شود چند دقیقه تو بغل جیهوپ بی حرکت موند و بلند شود
ات: برو بیروننن
جیهوپ: باشه
ات: گوشی گذاشتم کنار رفتم تو رختخواب
☆ فردا صبح ☆
ات: از خواب بیدار شودم یواشکی لباس پوشیدم تا جیهوپ متوجه نشه زدم بیرون رسیدم
پسره: ات سلامم
اکیپ: خوش اومدی شنیدم رل زدی با رفیق ما
ات: خوب بل
اکیپ: خوبه معرفی میکنیم ایشون دیانا هستن و....
ادمین: بعد دور زدن رفتن تو کلاب دخترا شروع کردن به سیگار کشیدن
ات تعجب کرد چون اصلن تو این محیط ها نیومده وقت یه آب میوه میخوره بعد چند دقیقه همشون مست شودن و پسره به ات میچسبید که یهو یکی در شگوند جیهوپ بود عصبانی کلی پسرا کتک زدش ات دستش گرفت رفت تو ماشین
ات: چه جوری فهمید که اینجام
جیهوپ: چون به گوشیت ردیاب وصله
ات: عجبااااااااا
جیهوپ: 😅
ات : سرش به شیشه تکیه داد به جیهوپ و کارش فکر کرد یه حسی بهم میگه ازش خوشم اومده
۱.۴k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.