پارت:3🫶🏻💜
پارت:3🫶🏻💜
.
.
ویو جیمین
دیگه نتونستم تهمل کنم و از ماشین پیاده شدم و رفتم طرف اون مرد و یه مشت بهش زدم رفتم پیش ات منو دید و یه لبخند زد و بیهوش شد سریع براید استایل بغلش کردم و به سمت بیمارستان برم
از زبان راوی در بیمارستان
جیمین به داخل بیمارستان میره و بلند داد میزنه
جیمین : یکی اینجا نیست بیاد کمک
دکتر ها میان و ات رو به اتق میبرن دکتر میگه که کل بدنش کبوده و باید عمل بشه و اسیب دیده استخون هاش
جیمین : باشه دکتر هر هزینه داشت میدم فقط درمانش کنین
ویو جیمین
حالا از حسم به ات یکم مطمعا بدم انگار که عاشقش بودم نگران بودم اون کبود ها همش تقصی همون مرد که فک کنم پدر ات باشه هست اخه چرا باید به یه دختر ان قدر بد رفتاری کنن از خودم بدم میومد که این همه وقت اذیتش کردم
دوساعت بعد
ویو جیمین
همون جور که منتظر بودم دیدم که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد سریع رفتم سمتش و گفتم
جیمین : دکتر حالش چطوره خوبه (نگران و ناراحت )
دکتر : خوشبختانه به خیر گذشت الان میبریمش به اتاق استراحت راحت کنه الاناس که به هوش بیاد
جیمین ویو
خیلی خوشحال بودم
گفتم
جیمین : دکتر میتونم ببینمش
دکتر :بله
جیمین رفتم کنار ات نشتم از اونجایی که لباس استین کوتاه پوشیده بود دستاش معلوم بود دستاش زخمی بود قطره اشکی ازچشمام افتا و گفتم
جیمین : ات منو ببخش خواهش میکنم خوب شو خواهش میکنم (با گریه)
ات ویو
به هوش اومدم و وقتی دیدم یکی اومد داخل سریع خودمو به خواب زدم از صداش فهمیدم جیمینه وایسا ببینم کی منو به بیمارستان آورده شاید جیمین اویده چون قبل اینکه بیهوش بشم دیدمش اما چرا که دیدم دستمو گرفتم و باگریه گفت (همون چیزی که بالا گفت)واقعا نمیدونستم چرا داره یه خاطر من گریه میکنه این همون جیمینی نیست که دو روز پیش منو اذیت میکرد ولی نمیدونم چرا پیشش احساس آرامیش میکردم
....ادامه دارد
بچه ها چرا این فیک رو گزارش میکنید همه ی اینا الکیه و داستانه 🙃
.
.
ویو جیمین
دیگه نتونستم تهمل کنم و از ماشین پیاده شدم و رفتم طرف اون مرد و یه مشت بهش زدم رفتم پیش ات منو دید و یه لبخند زد و بیهوش شد سریع براید استایل بغلش کردم و به سمت بیمارستان برم
از زبان راوی در بیمارستان
جیمین به داخل بیمارستان میره و بلند داد میزنه
جیمین : یکی اینجا نیست بیاد کمک
دکتر ها میان و ات رو به اتق میبرن دکتر میگه که کل بدنش کبوده و باید عمل بشه و اسیب دیده استخون هاش
جیمین : باشه دکتر هر هزینه داشت میدم فقط درمانش کنین
ویو جیمین
حالا از حسم به ات یکم مطمعا بدم انگار که عاشقش بودم نگران بودم اون کبود ها همش تقصی همون مرد که فک کنم پدر ات باشه هست اخه چرا باید به یه دختر ان قدر بد رفتاری کنن از خودم بدم میومد که این همه وقت اذیتش کردم
دوساعت بعد
ویو جیمین
همون جور که منتظر بودم دیدم که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد سریع رفتم سمتش و گفتم
جیمین : دکتر حالش چطوره خوبه (نگران و ناراحت )
دکتر : خوشبختانه به خیر گذشت الان میبریمش به اتاق استراحت راحت کنه الاناس که به هوش بیاد
جیمین ویو
خیلی خوشحال بودم
گفتم
جیمین : دکتر میتونم ببینمش
دکتر :بله
جیمین رفتم کنار ات نشتم از اونجایی که لباس استین کوتاه پوشیده بود دستاش معلوم بود دستاش زخمی بود قطره اشکی ازچشمام افتا و گفتم
جیمین : ات منو ببخش خواهش میکنم خوب شو خواهش میکنم (با گریه)
ات ویو
به هوش اومدم و وقتی دیدم یکی اومد داخل سریع خودمو به خواب زدم از صداش فهمیدم جیمینه وایسا ببینم کی منو به بیمارستان آورده شاید جیمین اویده چون قبل اینکه بیهوش بشم دیدمش اما چرا که دیدم دستمو گرفتم و باگریه گفت (همون چیزی که بالا گفت)واقعا نمیدونستم چرا داره یه خاطر من گریه میکنه این همون جیمینی نیست که دو روز پیش منو اذیت میکرد ولی نمیدونم چرا پیشش احساس آرامیش میکردم
....ادامه دارد
بچه ها چرا این فیک رو گزارش میکنید همه ی اینا الکیه و داستانه 🙃
۲.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.