وقتی بهت پیشنهاده ….
وقتی بهت پیشنهاده ….
صبح با تابیدن نور خورشید به صورتت چشمات رو باز کردی .
کمی پلک زدی تا به فضا اطراف که با نور خورشید پوشیده شده بود عادت کنی .
بعد از کمی مکث ، گوشیت رو از روی عسلی کنارت تخت ورداشتی تا طبق عادت همیشگیت چکش کنی .
با پیامی از کوک رو به رو میشی .
پیام رو باز میکنی که نوشته :
_ چطوری فرشته ؟ خوب خوابیدی ؟ امروز باید ببینمت . تا ساعت ۷ بیا به لوکیشنی که برات میفرستم . دوست دارم .
بعد از خوندن پیام کوک ، از روی تخت بلند شدی و به سمت حموم قدم ورداشتی ، لباس هات رو دراوردی و شیر آب رو باز کردی و روی حالت گرم تنظیم کردی .
بعد از نیم ساعت ، کارهات تموم شد و از حموم خارج شدی .
ساعت تقریبا دو ظهر بود ، پس بعد از پوشیدن لباس هات به سمت آشپز خونه رفتی تا برای خودت کمی غذا آماده کنی .
وارد آشپز خونه شدی و شروع به پخت غذا کردی .
بعد از اتمام کارت ، مشغول خوردن غذات شدی .
ظرف های غذارو توی ماشین ظرف شویی گذاشتی و به سمت اتاقت رفتی تا موهات رو خشک کنی .
سشوار رو ورداشتی و مشغول خشک کردن موهات شدی .
« دیگه خیلی با جزئیات نمیگم که خسته نشین »
( پرش زمانی به سه ساعت بعد )
تقریبا آماده بودی .
با اون لباس کرمی و آرایش لایتی که داشتی شبیه فرشته ها شده بودی .
کیف و کفش ستت رو ورداشتی ، بعد از پوشیدن کفش هات از خونه خارج شدی و به سمت ماشینت رفتی .
حدود نیم ساعت تو راه بودی .
بعد به مکانی …
صبح با تابیدن نور خورشید به صورتت چشمات رو باز کردی .
کمی پلک زدی تا به فضا اطراف که با نور خورشید پوشیده شده بود عادت کنی .
بعد از کمی مکث ، گوشیت رو از روی عسلی کنارت تخت ورداشتی تا طبق عادت همیشگیت چکش کنی .
با پیامی از کوک رو به رو میشی .
پیام رو باز میکنی که نوشته :
_ چطوری فرشته ؟ خوب خوابیدی ؟ امروز باید ببینمت . تا ساعت ۷ بیا به لوکیشنی که برات میفرستم . دوست دارم .
بعد از خوندن پیام کوک ، از روی تخت بلند شدی و به سمت حموم قدم ورداشتی ، لباس هات رو دراوردی و شیر آب رو باز کردی و روی حالت گرم تنظیم کردی .
بعد از نیم ساعت ، کارهات تموم شد و از حموم خارج شدی .
ساعت تقریبا دو ظهر بود ، پس بعد از پوشیدن لباس هات به سمت آشپز خونه رفتی تا برای خودت کمی غذا آماده کنی .
وارد آشپز خونه شدی و شروع به پخت غذا کردی .
بعد از اتمام کارت ، مشغول خوردن غذات شدی .
ظرف های غذارو توی ماشین ظرف شویی گذاشتی و به سمت اتاقت رفتی تا موهات رو خشک کنی .
سشوار رو ورداشتی و مشغول خشک کردن موهات شدی .
« دیگه خیلی با جزئیات نمیگم که خسته نشین »
( پرش زمانی به سه ساعت بعد )
تقریبا آماده بودی .
با اون لباس کرمی و آرایش لایتی که داشتی شبیه فرشته ها شده بودی .
کیف و کفش ستت رو ورداشتی ، بعد از پوشیدن کفش هات از خونه خارج شدی و به سمت ماشینت رفتی .
حدود نیم ساعت تو راه بودی .
بعد به مکانی …
۴۳۷
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.