زندگی مخفی پارت چهل شش
#زندگی_مخفی
پارت ۴۶
چت تهیونگ 🐯و جونگ کوک🐰
🐰:سلام هیونگگگ
🐯:سلام کوکی چطوری چیکار میکنی
🐰:هیچی الان برگشتم خونه
ولی یه خبر بد دارم
🐯:چی شده
🐰:استری کیدز قراره امروز بهتون حمله کنن
🐯:چی امروز
🐰:آره البته ساعت ۱۲ شب
🐯:خب الان به کجا میخوان حمله کنن
🐰: توی خیابان اینسادونگ | Insa-dong
همونجایی که ایتزی الان دارن شام میخورن
🐯:وای خدا من من باید چیکار کنم
🐰:به اعضای گروه خبر بده من از اینور میام ولی زودتر میرسم
🐯:اوکی و ممنونم که کمکمون میکنی
🐰: وظیفمه و بزن بریم
🐯:بریم
...........۸:۰۰............
ته یونگ: و اینه نقششون
جیمین:وای خدا الان ایتزی اونجان
یونگی:حتی یونا وای خدااا
اهیون:من میرم اونا رو خبر کنم
جیسو:نه اهیون
من به یونا خبر میدم
اونا با ماشین جین رفتن پس آمادگی دارن
الان ما باید آماده بشیم و لباس مناسب بپوشیم
جین:حق با جیسوعه
به چند تیم تقسیم میشیم
یونگی و جیمین
منو جیسو
اهیون و تهیونگ
و ایتزی هم که
لیا و چریونگ
ریوجین و یجی
و یونا
یونگی:خب لباسای مخصوص رو بپوشید اوکی
جیمین:بزنید بریم
........دید جونگ کوک.........
۱۱:۳۰
جنی:جونگ کوک آماده ای
کوک:آره نونا بریم
لیسا نونا میای
لیسا:آره میام
نامجون:بریم بچه ها
استری کیدز به کمکمون نیاز داره
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت اون خیابون
به ته یونگ پیام دادم که راه افتادیم
ولی نگرانم
دل شوره دارم
نمیدونم چرا
.........۱۲:۰۰.............
جنی:اسکیز شروع کنید
بنگچان اولین تیر هوایی رو زد
و مردم توی خیابون با جیغ و داد از اونجا دور میشدن
بنگچان:ایتزی
بیاید بیرون
دیگه کارتون تمومه
هینوجین:هی بنگچان
قرار بود من بگمااااااااا
فلیکس:حالا ول کن هینو بزن بریم تو رستوران بیاریمشون بیرون
کوک:صبر کنید
من میرم
فلیکس:چ..ییی
و..و..ولی ....
کوک:این یه دستور بود
سرشونو انداختن پایین
و من رفتم سمت رستوران
ریوجین:جونگ کوک؟؟؟
کوک:بچه ها همین الان این تفنگارو بردارید
چند تا تفنگ گذاشتم روی میز
کوک:وایت دراگون دارن میان
فقط اینکه
گروه هاتون
لیا و چریونگ
و ریوجین و یجی
و یونا تو با من ولی فعلا خودت تنها کار میکنی
که بهمون شک نکنن
الان هم بچه ها از در پشتی میان
من میرم بیرون و میگم فرار کردید
پارت ۴۶
چت تهیونگ 🐯و جونگ کوک🐰
🐰:سلام هیونگگگ
🐯:سلام کوکی چطوری چیکار میکنی
🐰:هیچی الان برگشتم خونه
ولی یه خبر بد دارم
🐯:چی شده
🐰:استری کیدز قراره امروز بهتون حمله کنن
🐯:چی امروز
🐰:آره البته ساعت ۱۲ شب
🐯:خب الان به کجا میخوان حمله کنن
🐰: توی خیابان اینسادونگ | Insa-dong
همونجایی که ایتزی الان دارن شام میخورن
🐯:وای خدا من من باید چیکار کنم
🐰:به اعضای گروه خبر بده من از اینور میام ولی زودتر میرسم
🐯:اوکی و ممنونم که کمکمون میکنی
🐰: وظیفمه و بزن بریم
🐯:بریم
...........۸:۰۰............
ته یونگ: و اینه نقششون
جیمین:وای خدا الان ایتزی اونجان
یونگی:حتی یونا وای خدااا
اهیون:من میرم اونا رو خبر کنم
جیسو:نه اهیون
من به یونا خبر میدم
اونا با ماشین جین رفتن پس آمادگی دارن
الان ما باید آماده بشیم و لباس مناسب بپوشیم
جین:حق با جیسوعه
به چند تیم تقسیم میشیم
یونگی و جیمین
منو جیسو
اهیون و تهیونگ
و ایتزی هم که
لیا و چریونگ
ریوجین و یجی
و یونا
یونگی:خب لباسای مخصوص رو بپوشید اوکی
جیمین:بزنید بریم
........دید جونگ کوک.........
۱۱:۳۰
جنی:جونگ کوک آماده ای
کوک:آره نونا بریم
لیسا نونا میای
لیسا:آره میام
نامجون:بریم بچه ها
استری کیدز به کمکمون نیاز داره
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت اون خیابون
به ته یونگ پیام دادم که راه افتادیم
ولی نگرانم
دل شوره دارم
نمیدونم چرا
.........۱۲:۰۰.............
جنی:اسکیز شروع کنید
بنگچان اولین تیر هوایی رو زد
و مردم توی خیابون با جیغ و داد از اونجا دور میشدن
بنگچان:ایتزی
بیاید بیرون
دیگه کارتون تمومه
هینوجین:هی بنگچان
قرار بود من بگمااااااااا
فلیکس:حالا ول کن هینو بزن بریم تو رستوران بیاریمشون بیرون
کوک:صبر کنید
من میرم
فلیکس:چ..ییی
و..و..ولی ....
کوک:این یه دستور بود
سرشونو انداختن پایین
و من رفتم سمت رستوران
ریوجین:جونگ کوک؟؟؟
کوک:بچه ها همین الان این تفنگارو بردارید
چند تا تفنگ گذاشتم روی میز
کوک:وایت دراگون دارن میان
فقط اینکه
گروه هاتون
لیا و چریونگ
و ریوجین و یجی
و یونا تو با من ولی فعلا خودت تنها کار میکنی
که بهمون شک نکنن
الان هم بچه ها از در پشتی میان
من میرم بیرون و میگم فرار کردید
۱.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.